گفتگو با نابینایی که آرزو دارد سرمربی صنعت نفت آبادان شود
عصر جنوب:سیدمحمدمیرفصیحی- امروز روز عصای سفید است. روز نابینایان. روز کسانی که از داشتن نعمتِ بزرگِ دیدن محرومند. دشواری نداشتن دو چشم بینا در کنار فقر مفرطی که گریبان زندگی برخی از آن ها را گرفته، روزگار را بیش از پیش سخت و صعب می کند. از مدیران و صاحب منصبان هم هیچ انتظاری نمی رود، جز آن که دست کم وعده ندهند ، چرا که این روشندلان چشم به وعده های پوچ ندارند! هر چه هست، بی تعارف، زندگی بر آن ها سخت می گذرد. امروز روز عصای سفید است. روز جهانی نابینایان. گفتگوی فیدوس را با یکی از آن ها بخوانید که چشمش نمی بیند، مشکلات فراوانی دارد، وعده های زیادی هم شنیده، اما هنوز سر پا و امیدوار است. مسلم رویس اهل خرمشهر. در نوبت بعد گفتگوی مرا با خواهرش ثنا رویس بخوانید.
**شما دنیا را چگونه میبینید؟
آدم مثبتاندیشی هستم ، در مورد همه مثبت فکر میکنم و از خدا میخواهم که همیشه این حس مثبت را به من بدهد. همیشه امید داشتم و هیچ وقت از خدا و خودم نا امید نشدم. به خودم میبالم که با توجه به نابیناییام اهدافم در زندگی مشخص بوده و به دنبال دستیابی به اهدافم تلاش کردهام، و همیشه سعی کردهام رفتارم را با اطرافیانم به درستی کنترل کنم.
**متولد چه سالی هستید؟
۱۳۵۴٫۱۱٫۲۸
**دوران جنگ را چگونه گذراندید؟
تا ۵ سالگی در خرمشهر زندگی میکردیم. بعد از شروع جنگ ۳ ماه شادگان بودیم و در چادرها زندگی کردیم و بعد از آن به ماهشهر رفتیم. اوایل سال ۷۰ به خرمشهر بازگشتیم.
**نابینایی شما مادرزادی است؟
ابتدای تولدم ۴۰ درصد بینایی داشتم، سال ۶۹ چشمهایم را عمل کردم و بیناییام متاسفانه به ۸ درصد تقلیل یافت و من در حال حاضر فقط نور میبینم.
**میزان تحصیلات شما چقدر است؟
متاسفانه تا سوم راهنمایی بیشتر نتوانستم ادامه تحصیل دهیم، اما اگر از نظر مالی کمی رشد کنم قطعا ادامه خواهم داد.
**جایی مشغول به کار هستید؟
سال ۱۳۷۶ از طرف سازمان بهزیستی خرمشهر دورهی تلفنچی رو دیدم، بعد از آن به من قولهایی داده شد اما تا الان عملی نشدهاند. درحال حاضر بنده رئیس هیئت مدیرهی انجمن نابینایان خرمشهر ( خانهی سپید نابینایان خرمشهر ) هستم. بدون هیچ چشم داشت و حقوقی کار میکنیم و من بعد از مدیرعامل انجمن آقای عبدالحمید شلهاوی نمایندهی ۲۵۰ نفر از اعضا و نابینایان خرمشهر هستم.
۲۲سال است که من و خواهرم تحت پوشش بهزیستی هستیم و ماهیانه ۵۰هزارتومان بهزیستی به ما میدهد. و خب ۵۰ هزارتومان پول یک گوشی موبایل هم نمیشود چه برسد برای خرج و زندگی. خواهر من لیسانس روانشناسی است و در انجمن ما مسئول کتابخانه و برنمه ریزی کلاسهای آموزشی است. او هم مثل من نابیناست. مسئولین قولهایی برای اشتغال او هم داده بودند که تا الان به جایی نرسیده است.
**بیمه هستید؟
بله، اول بیمهی خدمات درمانی بودیم و الان بیمهی سلامت ایرانیان هستیم.
**بخشی از درآمد زندگی شما از نماز و روزهی استیجاری تامین میشود، چه شد که نماز و روزهی استیجاری را قبول کردید؟
حدودا ۴ سال پیش در این رابطه با خواهرم مشورت کردم، که این کار را انجام دهم یا نه. خواهرم مرا تشویق به این کار کرد و من هم این فکر را با دوستانم در میان گذاشتم. چند ماه اول هیچ خبری نبود، تقریبا یک سال گذشت و با من تماسی گرفته شد، با این عنوان که می خواهیم برای بستگان ما نماز بخوانی ، خیلی خوشحال شدم ، بال درآوردم.
**چگونه اطلاعرسانی کردید؟
ابتدا به دوستانم گفتم، خودتان می دانید برای شناخته شدن باید تبلیغ کرد اما من ابتدا با دوستانم در میان گذاشتم و بعد از مدتی هرجا میرفتم و در تمام محفلها بیان میکردم.
از وقتی که شروع به خواندن نماز قضای اموات را کردهام از نظر معنوی و روحی بسیار آرامش پیدا کردهام. و خداوند هم بسیاری از مشکلات و خطراتی که مرا تهدید میکرد، نجاتم داده است.
**درآمدتان چگونه است؟
خداراشکر.در حد متوسط است. من با تمام آدمهایی که میخواهند برای امواتشان نماز بخوانم کنار میآیم. گاهی شده کسی آمده است و پول نداشته اما من برای اموات او هم نماز خواندهام. فرقی نمیکند. من مشکلات مالی زیادی دارم، اما این مشکلات باعث نشده است که رفاقت و معنویت شخصیم را ازدست بدهم.
گاهی هم شده کسی آمده و گفته است پول ندارم، نماز برای میتم می خوانی؟ من نماز را از تاریخ مشخصی خوانده ام و بعد از اتمام نمازهای قضای امواتش به او خبر دادم که نمازهایش را خواندهام و او بیشتر از حد معمول به من پول داده است، و وقتی میپرسم چرا؟ میگوید میخواستم ببینم واقعا برای مردهام نماز میخوانی یا نه.
**نرخ نماز و روزهها را چگونه مشخص میکنید؟
من قبل از اینکه مبلغی را تعیین کنم پرسیدهام و از اهل فن مشورت گرفتهام. هیچ وقت کاری نمیکنم که زیر دینِ کسی باشم. نماز یکساله را ۵۰۰هزارتومان، روزهی یک ساله را ۶۰۰ تومان و قرآن خواندن بین ۴۵ تا ۶۰ هزار تومان است.
اما هیچوقت مبلغی رو مشخص نکردهام ، همیشه به کسی که میخواهد برای مردهاش نماز خوانده شود،می گویم چقدر در توانت هست؟ همان مقدار بده. همیشه کاری را به عهده میگیرم که در توانم باشد.
**بیشترین درآمدی که داشتید چه مقدار بوده است؟
یکبار نماز دوساله خواندم ، بسیار لذت بردم از نمازی که خواندم. اما خب نمازهای یکساله هم زیاد است.
گاهی شخص درخواست کننده میگوید هفتهای یکبار یا دوبار برای مردهمان نماز بخوان، اما کسی که حرفی نزند من با نماز یومیهام برای میت او هم نماز میخوانم. همیشه دوست داشتم برای خودم خدابیامرزی از آدمهای اطرافم داشته باشم.
**تا به حال به دلیل نابینایی تحت فشار بودهاید؟ آن لحظات چکار میکردید؟
اوایل خیلی مشکلاتم را بزرگ میکردم. مثلا چند سال پیش توی خیابان فردوسی نشسته بودم که یک نفر سیلی محکمی به گوشم زد، اما من چیزی نگفتم و فردای آن روز دوباره در خیابان به هم برخوردیم، دوستانم میخواستند تلافی کنند اما من اجازه ندادم که اشتباه را با اشتباه جواب دهند و بعد از ۱۰ سال فهمیدم که برادر دوستم بوده و آمد از من حلالیت طلبید و حالا باهم دوست و رفیق هستیم. اما چند سالی است دنیا را آسان گرفتهام و مثبتاندیشی را ابتدای کار و زندگیام قرار دادهام. همیشه با همه جور آدمی دوست شدهام، چه آنها که در زنگیشان از من پایینتر بودند و مشکلات زیادتری داشتهاند چه آنها که از من بالاتر بودند. چند وقت پیش که سوار تاکسی شدم شخصی از من پرسید ناراحت نیستی که نمیبینی؟
من گفتم مگر نابینایی ناراحتی دارد؟ بهش گفتم من حس نمیکنم نابینا هستم، دلم بیدار و روشنه و هیچ مشکلی ندارم. این پلهی صعود منه. که امروز با آدمهای بینای زیادی دوستم که روحیه و شادابی و امیدشون رو از من میگیرن.
**از علاقهمندیهایتان بگویید؟
من عاشق سفرهستم ،مشهد و قم رفتهام . سال پیش هم دوستم مرا به شمال برد،البته تا تهران را خودم تنها رفتم. رادیو دارم و صدای رادیو آبادان را گوش میدهم. فوتبال صنعت نفت را دنبال میکنم و همیشه دعا می کنم که کاش فوتبالمان به سالهای ۷۳ و ۷۴ برگردد. خودم هم پرسپولیسی هستم و گاهی با دوستانم که دور هم جمع میشویم از تیم ملی و استقلال و پرسپولیس حرف میزنیم و گاهی هم سر به سرشان میگذارم. امیدوارم که ایران در مسابقات آسیایی هم موفق باشه ، همینجور که الان موفق به کسب مدالهای رنگارنگ شده است.
**تا به حال به فکر تشکیل خانواده افتادهاید؟
بله، اما متاسفانه به دلیل نداشتن مسکن نتوانستم به خواسته و آرزویی که داشتم برسم. همهی مسئولین قولهایی دادهاند اما هیچکدام عمل نکردند. فرماندار سابق خرمشهر ۲۱ ماه رمضان به خانهی ما آمد و قول داد که خانه و سرپناهی را برای ما فراهم کند و مشکل حقوق ماهیانهای که با ایشان درمیان گذاشته بودم حل کنند اما متاسفانه دورهشان تمام شد و رفتند. رئیس بهزیستی و مسئولین باید به فکر باشند من ۳۹ سالهام و دختری که انتخاب کردهام را صرفا به دلیل نداشتن مسکن و حقوق اندک و ثابت از دست داده ام. من باید بتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم و بعد پا برای ازدواج جلو بگذارم. به هرحال آن دختر هم آرزو دارد و من نمیتوانم خواستههای اولیهی او را برطرف کنم. با خودم عهد بستم که اول مسکن تهیه کنم و بعد برای ازدواج پا پیش بگذارم. در حال حاضر هم خانه را اجاره کردهایم و صاحبخانه ما را جواب کرده.هیچ چیز واجبتر از آبرو نیست. اگر صاحبخانه از ما شکایت کند و مارا بیرون کند ما چه کار کنیم! خودتان هم که میدانید وقتی صاحبخانه راضی نباشد نمازی که در آن خانه خوانده میشود درست نیست.
**بزرگترین آرزویتان چیست؟
همیشه دوست داشتم سرمربی یک تیم فوتبال باشم، اگر صنعت نفت بود که چه بهتر و دیگر این که دوست دارم صدا و سیمای مرکز آبادان مرا دعوت کند و با من مصاحبه داشته باشد.
منبع فیدوس