دستفروش؛ محصول شکاف طبقاتی/فراهم آوردن فضایی اختصاصی برای حفظ شان دستفروشان در اهواز
عصر جنوب/ asrejonoob.ir: دوست ندارم زیاد از معابر و خیابان های مرکزی اهواز عبور کنم، چرا که با هر بار عبور دستفروشهایی را میبینی که نگاهشان پر از تقاضای اندک خریدی از آنان است.
آنقدر داد زدهاند که نای حرف زدن ندارند، بعضی هاشان ۱۰ سال پیرتر نشان میدهند؛ شاید صبح که از خانه بیرون آمدهاند، فرزند خردسال یا نوجوانشان از او چیزی خواسته یا همسرش اطلاع داده که هیچ چیز برای پخت غذا در خانه ندارد و چه و چه …
او بیرون میآید تا غروب هنگام با دستی پر که نه، دست کم با دستی نیمه پر! سر بر آستان منزل نهد، اما مغازه دار با او درگیر میشود و مدعی، که من مالیات میدهم و تو نه. من اجاره بها میدهم و تو نه. او را از جلوی مغازهاش میراند. در سرما و گرما در خیابان ایستادن، نفس میخواهد و تاب توان پاسخگویی به مراجعان انرژی فزونی را میطلبد.
توهین دیگران هم بماند که اینها کاسبکار نیستند، حقه بازند! … برخوردهای شهرداری هم بماند که بایستی بار و بنه را اندک لحظاتی جمع کند و دوباره بگستراند. تازه ماموران شهرداری چه کنند که آنان نیز برای تکه نانی مامورند و معذور، بزرگترین مسئلهای که مرا آزار میدهد آنست که این دستفروشان آنچنان درگیر موضوعات و حاشیههای گاه عجیب و غریب میشوند که اندک اندک دیگران آنها را نه به منزلهی انسان بلکه به منزلهی »شی« مینگرند و گاه چنان فشار اعجاب آور است که خود دستفروشان نیز در فرایند از خودبیگانگی و شیوارگی، آرام آرام به دامگه انسانیت زدایی پرتاب میشوند.
یکی از این دستفروشان که مردی ۴۴ ساله است و در خیابان سی متری اهواز بساط فروش باتری و صابون گسترانده است به خبرنگار ما می گوید: دستفروشی جرم نیست چون از خیلی کارها بهتر است جرم نیست چون کاری وجود ندارد وقتی که افراد تحصیل کرده بیکارند مسلما برای من سیکل هیچ کاری پیدا نمی شود.
سعید ۲۸ ساله، فروشنده این عروسکهای رنگ و وارنگ در خیابان سلمان فارسی است که در مورد علت اشتغال به دستفروشی آن هم در پایان شب و ابتدای بامداد گفت: اگر شغل درست و حسابی داشتم که به این کار نمی پرداختم. با این کار هم به زحمت می توانم اجاره خانه ام را بدهم. او به طنز می گوید:”اگر بخواهم مشکلاتم را بگویم دفترچه تان تمام می شود و کاغذ کم می آورید.
دیگری زنی عرب زبان است که نمی گوید: حتی حاضر شدم توی خانه های مردم کلفتی کنم اما هیچ کس بهم اعتماد نکرد چاره ای نداشتم که به این کار روی بیاورم، هر روز باید با مشتریان، دستفروشان دیگر و مغازه دارها دعوا و جر و بحث داشته باشم.
در جامعهی برزخی ما که هیچکس جایگاه و پایگاهش را نمیشناسد و ره صد ساله را یک شبه رفتن و رانت خواری و ویراژهای مافیایی دادن سهم عدهای است و سهم عدهی بسیاری دیگر دستهای پینه بسته. چه میتوان گفت جز آنکه به کسانی که دستی در کاری دارند و تصادفات دنیای فانی چند صباحی آنان را مسئول اموری قرار داده بگوییم: حداقل کاری که میتوان انجام داد این است که با فراهم آوردن فضایی اختصاصی برای دستفروشان، هم اندک آرامش روانی و اجتماعی را به سطح شهر برگردانند و هم انسان بودن دستفروشها را به آنان بازپس دهند و هم رونقی به فضای کسب و کار بدهند.
کیست که نداند دستفروشی محصول اقتصاد ناسالم و تضاد شدید طبقاتی است … کیست که نداند فلان کس بواسطهی دلالی روزانه صدها برابر دستفروشی به جیب میزند و به ریش همه میخندد و کیست که نداند…