محشور شوی با شهیدان تفحص، تو علی جان
عصر جنوب/ asrejonoob.ir: گر چه این بار تو نیستی که به تصویردرآوری قامت عظمای شهیدان، اما شکی در این نیست که محشور شوی با شهیدان تفحص، تو علی جان.
صادقانه می گویم خوب نمی شناسمت و خوب هم ندیدمت تا بدانم چقدر تو بزرگی که جسم، تن، روح و روانت را گذاشته بودی و از همه این چیزها گذشته، تا پا به پای شهیدان تفحص مناطقی را که زمانی عرصه نبرد و کارزار رزمندگان ایران اسلامی با جبهه ددان و دیوصفتان بود و امروز مدفن و آرامگه پیکرهای تکه تکه شده، قدم برداری.
با شهیدان بودی و عکس هایت شهادت می داد عظمت خطه جنوب را که بواقع قطعه ای از بهشت خداوندگار است.
امروز که با چشمان شرمگین پشت نقاب شیشه ای ام نظاره گر پیکر پاک اما بی روحت بودم که به خاک سپرده می شد تکه ای از استخوان شهیدی که در همین با هم بودن هایت با شهیدان هدیه ات کرده بودند را با تو همراه کردند که بی شک گواه محشوریت تو با خونین بالان بی جسم و پیکر خواهد شد.
منتظر رسیدن دوشنبه ای دیگر بودی تا بار دیگر سفر کنی به همان جای خوب تا شهیدان تازه تفحص شده دیگری را با شاترهای دوربین عکاسی ات تا به خانه ابدیتشان همراهی کنی اما لحظه شماری هایت را اتفاقی از جنس زمین مجال نداد و تو را برد.
روحت را از جسم خارج کرد اما زهی خیال باطل که آن اتفاق غافل بود روح تو پرواز کرد تا پیش از آنکه پیکرهای شهیدان را بیاورند این بار همراه با روحشان از آن سوی مرزها به سرزمین پاک خوزستان برگردی.
مکه رفتی حاج علی شدی و به بچه ها قول داده بودی کربلا را هم با هم سفری خواهی کرد؛ امروز دوستانت و آنهایی که قولشان داده بودی تا در این سفر با آنها باشی گریه می کردند و یک جورایی از شدت حزن و غم از دست رفتنت شاکی که چرا رفتی و به قولت وفا نکردی.
کاش می ماندنی، کاش می ماندی و صدایت می کردیم حاج علی کربلایی جان بیا که لحظه سفر کربلا فرا رسیده است.
خداوند تو را زودتر از همه دوستانت و همکارانت راهی کربلا کرد. کربلای شهیدان خدایی، کربلای حسین، کربلای زینب، کربلای خونین.
دوستانت زیر تابوت چوبی ات را گرفته بودند و لبیک یا حسین می گفتند و خوب می دانستند که کربلا سفر نکرده خیلی وقت پیش است که کربلایی شده ای.
علی جان آمده بودیم تا با جسمت وداع گوییم و خاطرت همواره در یادها و قلب هایمان خواهد ماند.
روحت شاد.
از امیر خانزاده