شهید حسن تهرانی مقدم
عصر جنوب – محمدامین جمشیدی: بچه محله سرچشمه، جوانکی لاغر اندام و سر به زیر با موهای فرفری که مانند بسیاری از جوانان نسل انقلاب، پاسداری از نهضت را تکلیف خود دانست و به صف سپاهیان روحالله پیوست و سرباز فرمانده کل قوا شد.
بعد از شهادت علی (برادرش) در سوسنگرد که از کودکی انس زیادی با هم داشتند، عزمش بیش از پیش جزم شد و با نبوغ بیحدش، کاری را شروع کرد که از ساخت خمپاره ۶۰ آغاز شد و تا موشک شهاب ۳ رسید. جوانی که در دانشگاه جنگ، فارغ التحصیل شد؛ از صدام تا سران صهیونیستی و آمریکایی برای سرش جایزه گذاشتند و شد کابوس بیپایان لشکریان شیطان و امیر لشکریان خدا.
در این گزارش که از بخش و سایت های مختلف از جمله سایتی که با نام ایشان در جهت معرفی مطلوب ایشان پس از شهادت این ستاره ی درخشان تاریخ انقلاب در فضای مجازی شروع به کار نموده است گرد آوری شده است مروری کوتاه داریم بر مقاطع تاثیرگذار زندگی این دانشمند عزیز که اقدامات جهادگرانهاش پایهگذار بسیاری از پیشرفتهایب فناورانه و بازدارنده گذشته و آینده شد.
۱- ۶/۸/۱۳۳۸ تولد در محله سرچشمه
در محله سرچشمه تهران متولد شد. پدرش محمود تهرانی مقدم به پیشه خیاطی مشغول بود.
۲- ۱۳۴۵ اغاز تحصیلات
به علت شغل پدر (خیاطی) به محله شکوفه وسپس به محله بهارستان نقل مکان کرد و مدارس ابتدایی و دبیرستان را در همین مناطق گذراند.
۳- ۱۳۴۸ ورود به مسجد زینب کبری(س)
در مسجد زینب کبرای سرچشمه زیر نظر آیتالله سید علی لواسانی امام جماعت و مدیر مسجد، تعلیمات دینی و مقدمات آشنایی با اسلام را فرا گرفت و به همراه برادرانش در گروه سرود مسجد شروع به فعالیت کرد. این گروه سرود، هسته اصلی گروه سرودی بود که در روز ۱۲ بهمن ۵۷ در فرودگاه مهرآباد به اجرای برنامه پرداخت.
آیتالله لواسانی در این باره میگوید:«محل ما خیابان امیرکبیر، کوچه آمیز محمود وزیر است. آنجا یک مسجد و یک حوزه علمیه داریم و خانه ما هم کنار مسجد است. وقتی میرفتیم برای نماز، کارهای دیگری هم میکردیم. مثلا با نوجوانان کارمیکردیم و برایشان نامه داشتیم. یک گروه سرود هم درست کرده بودیم که در روزهای انقلاب برای خودش بروبیایی داشت. مسجد پررونقی بود و بچههای خوبی در آن رفت و آمد میکردند. برخی که نمیامدند، کسی را می فرستادم ومیگفتم بگویید آقای لواسانی کارتان دارد. به دنبالشان میرفتیم. الحمدالله آن نسل حالا سردار و سرتیپ ومتخصص شدهاند و برای خودشان بروبیایی دارند خدارا شکر.
سه برادر بودند. محمد آقا که خدا حفظشان کند الان هستند، حاج حسن آقا که یگانه بودند و شهید علی، برادر اینها. مادر خوب و متدینی دارند. خداحفظشان کند. اینها رو اورد مسجد پیش ما. چقدر این جاج حسن آقا با اخلاص بود. ما با اینها مانوس بودیم و برایشان کلاس گذاشته بودیم وبرایشان احکام می گفتیم. جقدر بچههای خوبی بودند»
۱۳۵۶-۴ قبولی در دانشگاه در مقطع فوق دیپلم
در رشته صنایع (برش قطعات صنعتی) در مقطع فوق دیپلم مدرسه عالی تکنیکیوم نفیسی پذیرفته شد.
۵-۱۳۵۷ همراهی در مبارزات انقلابی
همزمان با اوجگیری فعالیت انقلابی تحت تاثیر برادرش محمد به صف انقلابیون پیوست. برادر بزرگترش احمد در این باره می گوید:«در روزهای منجر به پیروزی انقلاب به اتفاق دوستانش در فعالیتهای زیرزمینی، نارنجکهای دستی میساخت که با استفاده از سه راهی لوله آب تولید میشد. شب ۲۲ بهمن در میدان امام حسین (فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد» .
۶ – ۱۳۵۸ اخذ مهندسی صنایع
در مقطع لیسانس رشته مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد و موفق به اخذ مدرک مهندسی شد.
۷- تیرماه ۱۳۵۹ عضویت در سپاه پاسدران
در اطلاعات منطقه ۳ سپاه شمال مشغول به فعالیت شد وتا ۳۱/۷/۵۹ در این سمت باقی ماند. در زمان شورشهای قوی در نقاط مرزی که مهمترین آنها حوادث تجزیهطلبانه در کردستان بود و سپاه را در ۱۵ ماه اول عمر خود متوجه ضرورت تقویت صبغه نظامی کرد. با این رویکرد تا شهریور ۱۳۵۹ که در آستانه هجوم رژیم بعث عراق قرار گرفتیم، حداکثر توان رزمی سپاه تعداد معدودی گردانهای رزمی بود که با روشهای چریکی وغیر کلاسیک، درگیر مبارزه با اشرار وضد انقلابیون مسلح در کردستان شدند. سنگینترین سلاحی هم که در اختیار سپاه بود، تعدادی خمپارهانداز و آرپیجی و تیربار بود در حالی که همین وضعیت ضد انقلابیون در کردستان، مسلح به توپخانه هم بودند. شاید آمار کل سلاحهای سپاه در آن مقطع از چند هزار تفنگ ژ۳ و کلت و دهها خمپارهانداز و آرپیجی تجاوز نمیکرد و این، همه موجودی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
۸- ۱۳۵۹
بعد از عملیات ثامنالائمه که منجر به رفع محاصره آبادان شد، ازجمله غنائم به دست آمده از عراق یک آتشبار توپخانه ۱۵۵ میلیمتری کشش بود که از جانب دشمن در شمال ابادان بین دارخوین و پل مارد مستقر بود. این آتشبار توپخانه بلافاصله تعمیر و عملیاتی شد و در همان منطقه علیه دشمن به کار گرفته شد. سه ماه بعد در عملیات فتح بستان مجددا یک گردان توپخانه ۱۳۰ میلیمتری و یک آتشبار ۱۰۵ میلیمتری پرتغالی ارتش عراق از سوی رزمندگان تیپ ۱۴ امام حسین (ع) اصفهان به غنیمت گرفته شد که این گردان به دستور حسین خرازی (فرمانده تیپ) سازماندهی شده و در عملیات فتحالمبین در پشتیبانی از گردانهای مانوری بسیجی مبادرت به اجرای اتش کرد.
این دواتفاق مبدا شکلگیری توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است.
۹-آذر ۱۳۶۰ مسئول تطبیق آتش خمپارهای سپاه در قرارگاه کربلا در عملیات طریقالقدس
حاج حسن بعد از عملیات ثامنالائمه متوجه ضعف اتش پشتیبانی خودی مستقر در خطوط مقدم جنگ شد، مدتها روی این موضوع فکر کرد و سرانجام در پاییز ۱۳۶۰ طرح ساماندهی آتش پشتیبانی (خمپارهاندازها) را به صورت سنجیده و مدون تقدیم حسن باقری کرد. نامه را محسن رضایی(فرمانده وقت کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) امضا کرد وتحویل حسن باقری داد و حسن باقری آن را به حسن مقدم داد. حاج حسن نامه تایپ شده را خواند و دید طرح خودش درباره ساماندهی خمپارهاندازها به منظور پشتیبانی از نیروهای پیاده است. نامه خطاب به فرماندهان قرارگاه قدس، نصر، فجرو فتح سپاه در جبهههای جنوب بود: «برادر حسن مقدم به عنوان فرمانده پشتبیانی کننده آتشهای خمپارهای سپاه معرفی میشوند، لازم است با او همکاری کنید».
۱۰-۱۳۶۱ تاسیس توپخانه سپاه
روایت شهید «عملیات فتحالمبین تمام شد. من در سپاه شوش وقتی گزارش را به آقا رشید میدادم، دیدم آقا رشید باخنده میگوید«مقدم برو توپخانه سپاه را سازماندهی کن. برو سراغ توپخانه». گفتم آقا رشید ما داریم خمپاره را سازماندهی میکنیم. در عملیات فتحالمبین (اگر اشتباه نکنم)۱۴۸ قبضه انواع توپهای روسی به غنیمت سپاه درآمده بود. آن موقع سپاه ۹ تیپ داشت. قرار شد برویم آن توپها را بیاوریم و سازماندهی کنیم. شهید بزرگوار حسن شفیعزاده اولین نفری بودکه رفتم دنبالش. بعد از عملیات فتحالمبین از تیپالمهدی شوش آوردمش پیش خودم و آقای محمد آقایی که از مسئولین توپخانه سپاه بودند، به انضمام شهید ناهیدی. این بچههای نخبه باهوش را جمع کردیم و توپخانه سپاه راتشکیل دادیم».
۱۱-۱۳۶۱ راهاندازی مرکز تحقیقات فنی توپخانه در اهواز
روایت شهید: «در آن زمان توپهای غنیمیتی ما ۱۵۶ قبضه بود که همه آنها در دشت عباس و چناله به غنیمت گرفته شدهبودند. ما برادران ارتشی را برای آموزش این توپها دعوت کردیم که یک تیم از توپخانه ارتش برای ما اعزام شد و وقتی توپها را دیدند گفتند این توپها روسی هستند و آموزشی ک ما دیدهایم توپهای آمریکایی بوده و کاربرد این توپها را نمیدانیم. ما میخواستیم از این توپها در عملیات بیتالمقدس استفاده کنیم ولی هیچ آموزشی ندیده بودیم. توپهای زیادی با مهمات خوبی داشتیم ولی برای ما کارامد نبودند. برادر بهمن چیره دست به دلیل تخصصی که داشتند توپها را راهاندازی کردند و مرکز تعمیر و نگهداری توپخانه راهاندازی شد و توپها راهی عملیات شدند. دومین نفری که به یاری ما شتافت، شهید ناهیدی بود که آموزشهای لازم را خیلی با حوصله برای استفاده از وسایل غنیمت گرفته شده مثل ترتیلهای فلزی، دوربینهای پاکدو و تجهیزات نشانهروی به ما دادند».
۱۲-۱۳۶۱ آغاز زندگی مشترک
پدرش محمود تهرانی مقدم در همین سال از دنیا رفت و حسن با وجود مشغله فراوان در جنگ با اصرار خانواده زندگی مشترک را آغاز کرد.
۱۳- آبان ۱۳۶۲ راهاندازی فرماندهی موشک سپاه
روایت سردار زهدی:«ابان سال ۱۳۶۲ به برادر حسن تهرانی مقدم که صاحب ایدههای بزرگی در این زمینه بود، ماموریت راهاندازی و سازماندهی «فرماندهی موشکی زمین به زمین سپاه» محول گردید ».
۱۴- بهمن ۱۳۶۲ شلیک توپ به سمت بصره
حضرت امام (ره) با مقابله به مثل حملات موشکی عراق موافقت کردند. ما در آن زمان فاقد سامانه موشکی بودیم و فقط با توپخانه میتوانستیم مقابله به مثل کنیم. در جلسهای که سردار مقدم به عنوان فرمانده توپخانه سپاه حضور داشتنتد، قرار شد شهر بصره را با توپهای ۱۳۰ میلیمتری که حداکثر برد آنها ۲۸ تا ۳۰ کیلومتر بود مورد حمله توپخانهای قرار بدهیم.
۱۵- اسفند ۱۳۶۳ شلیک اولین موشک به سمت عراق
در تاریخ ۲۱/۱۲/۱۳۶۳ اولین موشک ایران به کرکوک شلیک شد. دومین موشک هم در بامداد ۲۳/۱۲/۱۳۶۴ به بانک ۱۸ طبقه رافدین بغداد اصابت کردو موشک بعدی در باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد فرود آمد و حدود ۲۰۰ نفر از فرماندهان عراقی را به هلاکت رساند.
روایت سردار زهدی: «وقتی که بنا شد اولین موشک را خود برادران سپاه به سمت بغداد شلیک کنند، با هم به کرمانشاه رفتیم. مقدمات کار فراهم شد و باشگاه افسران بغداد را هدف گرفتیم. مرحوم شهید مقدم پیشنهاد کرد اول دعای توسل بخوانیم و بعد از دعا به زبان فارسی با خدا صحبت کرد و گفت: «خدایا ما نمیخواهیم مردم عراق را بکشیم. ما میخواهیم نظامیان را از بین ببریم که هم ما و هم عراقیها را میکشند. خدایا این موشک را باشگاه افسران بزن». موشک شلیک شد و همه پای رادیو نشستیم. پس از چند دقیقه رادیو بیبیسی اعلام کرد یک موشک باشگاه افسران بغداد را منهدم کرده و تعداد زیادی از افراد حاضر در آن کشته شدهاند. من پیشانی شهید مقدم را بوسیدم و گفتم این به هدف خوردن موشک نتیجه اخلاص و پاکی تو بود».
۱۶-شهریور ۱۳۶۴ انتصاب به عنوان فرمانده موشکی نیروی هوایی سپاه
پس از صدور فرمان تاریخ امام (ره) مبنی بر تشکیل نیروهای سه گانه سپاه پاسداران، شهید مقدم در سال ۱۳۶۴ به سمت فرماندهی موشکی نیروی هوایی سپاه منصوب شد.
روایت محسن رضایی: «جنگ شهرها که آغاز شد صدام به شدت شهرهای ما را با موشک و بمباران هوایی مورد حمله قرار میداد و فشار خیلی زیادی روی ما میآمد. من یک روز برادر محسن رفیق دوست را که مسئول لجستیک سپاه بود خواستم و گفتم ما چارهای نداریم جز اینکه جواب موشکها را با موشک بدهیم، لذا ایشان را فرستادیم سوریه و لیبی و در آخر جنگ هم کره شمالی.
بعد دیدم باید ساماندهی موشکها را خودمان انجام دهیم. بعد از مشورت با برادران رشید، صفوی و شمخانی به این نتیجه رسیدم که فرد مناسب برای این کار حسن تهرانی است. ایشان را فراخواندیم و گفتیم توپخانه را بسپار به شفیعزاده و خودت با تیمی از دوستانت یگان موشکی را تشکیل دهید. ایشان کمی به من نگاه کرد و چیزی نگفت. بعدها برادر جعفری مسئول زرهی سپاه به من گفت در سوریه که بودیم حسن به من گفت: برادر محسن از من خواسته تیپ موشکی تشکیل بدهم. توپخانه را میشد کاری کرده ولی موشکهای خیلی پیچیدهاند. به هر حال باید با توکل این کار را انجام دهیم».
۱۷-۱۳۶۵ تلاش برای استقلال در صنعت موشکی
از ۲۰ مرداد ۱۳۶۵ تا ۱۰ دی ۱۳۶۵ بعد از عملیات والفجر ۸ و قبل از کربلای ۴، لیبیاییها در همکاری موشکی کارشکنی کردند و ما توان جواب دادن نداشتیم. ما در ۲۰ مرداد ۶۵ پالایشگاه نفتی الدوره عراق را زدیم. در این مقطع پنج موشک زدیم ولی به دلیل کارشکنی لیبیاییها ۳۵ روز توان پاسخ نداشتیم. لیبیاییها ۳۸ ایراد روی سکو قطعات گذاشته بودند. بعضی از قطعات همزمان با مذاکراتی از کره شمالی وارد شد.
روایت محسن رضایی: «قذافی فکر کرده بود با دادن تعدادی موشک میتواند دل مارا به دست بیاورد و امام بعد از گذشت چند سال از انقلاب به او اجازه ملاقات میدهد که به ایران بیاید، بنابراین چندین موشک به همراه لانچر پرتاب و تعدادی کارشناس را به ایران فرستاد. همین که ما مشغول کار با آنها شدیم، شنیدیم که پادگانی که برایشان در نظر گرفتهایم را ترک کردهاند و به همراه قطعاتی از موشکها به سفارت لیبی رفتهاند، به طوری که نمیتوان از موشکها استفاده کرد. حسن و تیمش ظرف دو ماه این موشکها را عملیاتی کردند و به محض اینکه عراق موشک زد، ما هتل الرشید را که محل تجمع دیپلماتها بود زدیم».
۱۸- مرداد ۱۳۶۷ شرکت در عملیات مرصاد
به روایت سردار نامی: «در بحبوحه عملیات مرصاد دیدیم سردار مقدم به عنوان یک خدمه پای یک خمپاره ۱۲۰ در حال شلیک به سمت دشمن و منافقین است. سردار مقدم یعنی کسی که به عنوان فرمانده موشکی در حال انجام وظیفه بود وقتی ضرورت را احساس میکند میآید به عنوان یک خدمه ۱۲۰ به مقابله با دشمن».
۱۹-۱۳۶۶
به روایت سردار نامی: «همزمان با انجام عملیاتهای مقابله به مثل موشکی و با پیگیریهایی که خود سردار مقدم داشتند در اواخر جنگ به یک سامانه موشکی و راکت ساخت داخل دست پیدا کردیم به نام راکت نازعات، که بردش بین ۸۰ تا ۱۲۰ کیلومتر است و با تلاشهایی که انجام دادهبودند به ۱۵۰ کیلومتر رسیدهبود. از دلایل طراحی و ساخت این سامانه، کمک در کنار موشک اسکاد بود که بتواند با یک نواخت تیر بالا قدرت مقابله با جنگ شهرها را داشته باشد. موشک اسکاد، موشک گران قیمتی است و به لحاظ آمادهسازی و کم و کیف پرتاب برای اهداف خاص استفاده میشود. ما بعضا اهدافی داشتیم با ابعاد گستردهکه حتما نیاز به دقت یا قدرت انفجار زیاد داشت منتها تنها سامانهای که داشتیم همین اسکاد بود و لذا از همان مقطع همزمان با فعالیت تحقیقاتی جهت ساخت موشکهای اسکاد ساخت سامانههای ارزان قیمت و دارای قدرت مانور بالاتر نیز آغاز شد، تا بتوانیم بعضی از اهدافی را که ارزش واهمیت چندانی ندارد با آن سامانه مورد اصابت قرار بدهیم. همانجا تلاش و پیگیری برای ساخت و تولید موشک نازعات در اولین قدم طرحریزی شد و در دستور کار قرار گرفت که ما در پایان جنگ یعنی اواخر سال ۶۶ موفق شدیم به این سامانه دست پیدا بکنیم».
۲۰- ۱۳۷۷ موفقیت در ساخت شهاب ۳
روایت سردار «عباس خانی ارامنی» جانشین فرمانده توپخانه و موشکی نیروی زمینی سپاه، «درست است که وزارت دفاع به عنوان واحد پشتبیانی کننده نیروهای مسلح در بحث ساخت موشک «شهاب ۳» وارد میشود، اما عمده کارهای تحقیقاتیاش را شهید مقدم انجام داده بود. این شهید عزیز عقیده داشت، نباید چیزی را دیگران بسازند و بعد آن را به ما بدهند. به عبارت دیگر میگفت اگر نیروهای مسلح ما درک کردند بنابر نوع تهدید به چه ابزاری برای مقابله نیاز دارند، باید برای تولید آن گام بردارند. زیرا متخصصان داخلی کشورمان ازتوانمندی و قدرت عمل بسیار بالایی برخوردار هستند».
۲۱-۱۳۸۱ ساماندهی صعود بزرگ به قله دماوند
روایت سردار «یدالله مکاری» مسئول هیات کوهنوردی سپاه: «کاری که سردار حسن مقدم انجام داد، کاری بس دشوار و بزرگ بود ولی از آنجا که قربه الی الله بود و همراه باتوکل و نشات گرفته از نام ائمه و یاری گرفتن از آنها بود،باموفقیت به انجام رسید صعود به قله دماوند بدون شک برای اولین و آخرین بار بود که اجرا شد. در سالروز میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) از چهارده یال کوه دماوند با نا م چهارده معسوم با شرکت ۵۰۰۰ کوهنورد از سراسر ردههای سپاه انجام شد که از ۵۰۰۰ نفر، ۴۱۳۷ نفر آنان موفق به صعود بر بام ایران یعنی قله دماوند شدند و حدیث کسا را انجا قرائت کردند».
۲۲-۱۳۸۴ جانشین نیروی هوایی سپاه
در تاریخ ۱/۷/۱۳۸۴ به عنوان جانشین سردار علی زاهدی در نیروهای هوایی سپاه پاسداران منصوب شد.
۲۳-اذر ۱۳۸۵ رئیس سازمان جهاد خودکفایی سپاه
در ت۲۵/۹/۱۳۸۵ به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد.
۲۴-۲۲/۸/۹۰ شهادت
در پادگان امیرالمومنین (ع) و در حال آمادهسازی آزمایش موشکی بر اثر انفجار زاغه مهمات، به یارانش شهید احمد کاظمی، حسن شفیع زاده، حسن غازی،غلامرضا یزدانی ، علیرضا ناهیدی، مصطفی تقیخواه و … پیوست
سه سال پس از افتخار پروژهای که سردار تهرانیمقدم هنگام تست آن به شهادت رسید، به سرانجام رسید
سردار شریف با اشاره به خودکفایی همه جانبه نیروهای نظامی کشور در حوزههای زمینی، هوایی و دریایی، گفت: پروژهای که سردار تهرانیمقدم در هنگام تست و آزمایش آن به شهادت رسید، خوشبختانه هماکنون به سرانجام رسیده است و این پروژه نیز نقش قابل توجهی در توان دفاعی ما خواهد داشت.
به گزارش خبرنگار مهر، سردار رمضان شریف، مسئول روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی امروز صبح در نشست خبری با اصحاب رسانه که به مناسبت سومین سالگرد شهادت سردار حسن تهرانیمقدم و سیامین سال اقتدار موشکی سپاه برگزار شد، اظهار داشت: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به مناسبت سومین سالگرد این شهید بزرگوار و گرامیداشت سی سال اقتدار موشکی برنامه های مختلفی را ظرف مدت ۱۰ روز در قالب ویژه برنامههای کنگره ملی اقتدار موشکی به مرحله اجرا درخواهد آورد.
پدر موشکی ایران چه آرزویی داشت
شهید حسن تهرانی مقدم در هر دو مقطع بودند. ایشان فرماندهی بود که می خواست برترین باشد. منتها وقتی که می خواست برترین باشد یک مقطع می آمد پایین تر و می آمد کمک می کرد به کسانی که می خواهند برترین باشند و مرحله به مرحله کار و برنامه ریزی کرده و اجرا می کرد.
ایشان ۲۰۰ بار آنچه را که بلد بودند کاملتر کردند. به اصطلاح اطلاعات عمومی خود را کامل کردند. و این مرحله بعد آمدند برنامه ریزی کردند حالا یک نکته مهم این است که این ۲۰۰ بار را هم اگر بیاییم نگاه کنیم اینها ۲۰۰ بار نبود ممکن بود در یک ایستگاه ۲۰ بار شکست بخورد، حالا در شکست خوردن نکته ای که هست این است که تیم ها از هم میپاشند، ولی ایشان می آمد از هر شکستی پیروزی می ساخت. دقتش فوق العاده عالی بود. در بعضی از بخش ها که کار سخت تر می شد، نیاز به این بود که بیشتر کار شود و با توجه به یادگیری هایی که داشتند و سعه صدری که داشتند وتوکلی که داشتند این را به نوعی می آمدند به آدم های مختلف تزریق و آنها را تشویق می کردند.
ایشان در دو ورزشی که تقریبا با هم در تضاد بودند کار می کردند، یکی کوهنوردی که یک کار فردی است و دیگری فوتبال که یک کار گروهی است، این نمونه دو خصوصیات بارز ایشان است.* آرزوی شهید مقدم
کسی که وارد این فضا می شود سعی می کند وسیله ای داشته باشد که با دشمنان مقابله کند. آرمانش در ذهن های ما نبود آرمان هایش از بضاعت مملکت و سیاست مملکت جلوتر بود. معمولا یک گروهی که می خواهند بیایند کاری بکنند باید قراردادی با آنها بسته شود اما ایشان به خاطر اعتمادی که همه رده ها به او داشتند تامین منابع را هم خودش انجام می داد، ایشان در همه زمینه ها مساعدت می کردند. بنابراین می شود گفت که ضمن اینکه کارش را به نحو احسن انجام می داد مقدمه هایی را هم فراهم می کرد. اگر کاری را شروع می کردند کسی نمی گفت فرضا آقای طهرانی مقدم این عملیات را به انجام رسانده است. ضمن اینکه آن کار را خیلی خوب انجام می داد. طهرانی مقدم هایی را فراهم می کرد که کارهایی را که او انجام می دهد را بهتر و بهتر انجام دهند و تداوم داشته باشند. با لشکری که او دنبال خودش راه می انداخت.
در یک مجموعه که می خواهید کار کنید وقتی که می خواهید به نقطه های برسید کسانی که می آیند که یک جا کار کنند دنبال کار دانشمندی انجام دهند و جاهایی بود که جا می مانند، اینجا جاهایی بود که خود آقای طهرانی مقدم می آمد وارد می شد، آستینها را بالا میزد و یک گروهی را جمع می کرد تا بیایند این کار را انجام دهند، در واقع می توان گفت که یک کاری که وقتی می خواهد انجام شود شما به یک مجموعه مکمل نیاز دارید یا مجموعه مکمل را باید خرید یا کسی می آمد کار را انجام می داد.
ایشان یک لحظه می دیدی از حوزه جبهه وارد حوزه صنعت می شد و مشغول می شد به کار. اتفاقا می شود گفت به طور نسبی کار خود را خوب انجام می دادند، گاهی اوقات اشتباه می کردند ولی دوباره می آمدند از ابتدا این کار را انجام می دادند، و اشتباه خود را اصلاح می کردند و کار خود را خوب انجام می دادند.
*انسانی قانع
ایشان در ورزش کردن تیمی داشتند که همه بودند. در آن از دانشمندانی که با آنها کار می کرد تا راننده اش هم بودند. ایشان از لحاظ مناعت طبع طوری بودند که آن راننده و آدم عادی و دانشمند از نظر جایگاه فرقی نمی کرد. همان رفتاری که با آن دانشمند داشت با آن راننده هم داشت. ممکن بود روی زمین بنشیند با راننده اش غذا بخورد، با آن دانشمند هم روی زمین می نشست و غذا می خورد.
ساده ترین دفاتر در بخش صنعتی مال ایشان بود، ایشان میز ۴ متری نداشت، ایشان آن انسان قانعی بود. بیشتر اهل کار بود. اصل این نبود که در دفتری که برای او در نظر گرفتند زندگی کند و بیشتر دنبال این بود که در صحنه باشد و نکته مهم در رابطه ایشان است که همیشه در صحنه بود از دور چیزی را هدایت نمی کرد. ایشان چه در صنعت چه در عملیات در همه صحنه از نزدیک بود و در آن کارها تسلط داشت و در آن کارها علم داشت، اگر علمی هم نداشت یاد می گرفت و می آمد آن کار را خوب و به طور راحت انجام می داد.
*توکل به خدا
توکل خیلی بالایی داشتند. هر وقت کاری را انجام می دادند و در آن کار موفق می شدند می دیدیم در یک بیابان ابتدا نماز می خواندند، به اصطلاح نماز شکر می خواندند، بعد خوشحالی خود را ابراز می کرد. ایمان قوی در شکست ها مشخص می شود، ایشان در واقع ایمان فوق العاده داشتند و در هر کاری توسل های خاص خود را داشتند به حضرت زهرا(س) علاقه خاصی داشتند./