روایت روانشناسی برای مشکلات جامعه/یادداشت
عـصــر جـنــوب| asrejonoob.ir: روایت روانشناسی برای مشکلات جامعه
به قلم حسن گریباوی
کارشناس ارشد روانشناسی
هر حوزه با توجه به تعاریف و شاکله های آن برای مشکلات و پیش آمدهای جامعه عللی را بیان و بررسی می کند برای مثال از دید سیاسی وجود تحریم ها و اختلافات منطقه، از منظر اقتصادی رکود و نوسانات دلار و پایین آمدن قدرت خرید مردم را می توان نام برد اما از دیدی متفاوت تر و در حوزه اجتماعی و به طور خاص روانشناسی شاید منشاء وجود این همه آسیب ها و مشکلات در جامعه را مفهوم بی تفاوتی زیبا در سرتاسر کشور و قشرهای آن تلقی نمود.
بیتفاوتی زیبا یک اصطلاح روان پزشکی است و عبارتنداز نگرشی نامتناسب نسبت به ناتوانی خود بهصورت خونسردی بیجا، بیتفاوتی و عدم نگرانی که ممکن است در بیماران دچار اختلال تبدیلی مشاهده شود. به زبان ساده، یعنی بیمار کاملاً متوجه است که مشکلاتی مهم و ویژه دارد، اما نسبت به آنها بیاعتنا و به عمد آنها را جدی نمیگیرد، و این بیتفاوتی را به شکلهایی کاملاً جذاب و زیبا در رفتار و حالات خود با بهره از استدلالهایی بهظاهر موجه برای خود توجیه میکند؛ مثلاً با وجود نگرانی، خود را کاملاً خونسرد و مسلط و نشان میدهد، ، یا مشکلات را کوچکتر از آنی میداند که بلایی سرِ او بیاورند، اصطلاحاً در فکر خودش مرگ و بدبختی فقط مال همسایه را رسم کرده است. این بیتفاوتی زیبا را در امور مختلف اجتماعی نیز میتوان دید. مثلاً جامعهای را تصویر کنید که هیچکس از وضعیت راضی نیست [به هر دلیل ممکنی]، همه غُر میزنند، و همه میدانند مشکل دارند؛ اما در عینحال، همه نیز نسبت به این مشکلات بیاعتنا هستند و با هزار توجیهِ این بی تفاوتی را توجیه میکنند تا از خودشان سلب مسئولیت نمایند، و علاوه بر راضی کردن وجدانشان، تقصیر را به گردن دیگران بیندازند و حرکت به سمت اصلاح را بر هزار حرکت دیگر متوقف کنند.
وقتی این بیتفاوتیِ زیبا فراگیر شود، مجموعهی صفرهایی که در کنار هم هیچ عددی را تشکیل نمیدهند، و اگر کسی هم بخواهد حرکت و به اندازهی خود اصلاحی نماید او هم در کنار این صفرها، صفر خواهد شد، و تلاشهایش نه تنها بیثمر خواهد ماند، بلکه، پس از مدتی احساس استثمار شدن از سوی همان صفرها را خواهد کرد و در نتیجه او نیز با همین توجیه، به دام بیپایانِ بیتفاوتی زیبا خواهد افتاد.
برای عبور از مشکلات جامعه ؛ هر کس باید به اندازهی خودش انسان باشد؛ حالا میخواهد یک کارمند دونپایه در اداره، یا رفتگر زحمتکش شهرداری، یا کارگر ساختمانی باشد، یا پزشک و استاد و معلم، یا مدیر میانی و بالادستی و غیره. انسان بودن کار دشواری نیست. انسان بودن یعنی همان وظایف اولیهی انسانی، مثل دروغ نگفتن، وظیفهی محوله را درست انجام دادن، به حقوق دیگران دستاندازی نکردن، بیاحترامی نکردن، حقّه نزدن، گرانفروشی و کمفروشی و احتکار نکردن، به بهای دوزار مالِ بیشتر و چند صباح زندگی راحتِ خود زندگی دیگران را تباه نساختن، حرمت و کرامت آدمها را پاس داشتن، خوش خلق بودن، در حد خود قدم برداشتن، و چیزهایی مثل اینها.
لذا صرف تعریف و تمجید از ژاپنی ها، اوضاع را تغییر نخواهد داد بلکه باید ژاپنی شد و همانند آنها هرکس در حد و محدوده خود خوب و متناسب با معیارها و هنجارهای درست اجتماعی عمل کند تا به سرانجامی خوب برای همه قشرها با بازدهی رفاه عمومی حاصل گردد. همانطور که مجموعهی صفرها را هیچ عددی ارتقاء نمیبخشد؛ جامعهی مبتلا به بیتفاوتی زیبا را نیز هیچ نیرویی نمیتواند اصلاح کند، مگر آنکه خودشان بیدار شوند و اراده نمایند.
• این یک قاعدهی مهم در تاریخ است که: *إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ ( رعد: ۱۱ )*
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمیدهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند.