طبقه متوسط ایرانی در چه وضعیت قرار دارد و آینده آن چیست؟
مجله ایران فردا – حسین رضایی: طبقه متوسط ایرانی در چه وضعیت قرار دارد و آینده آن چیست؟ پاسخ به این سوال از آن روی ضروری است که به اعتقاد غالب کارشناسان اجتماعی و اقتصادی، طبقه متوسط موتور محرکه توسعه و پیشرفت به حساب می آید و نتایج تقویت یا تضعیف این طبقه مستقیما خود را در ضریب پیشرفت کشور نشان می دهد. آنچه مسلم است طبقه متوسط ایرانی از قدرت و استحکام نهادینه شده مانند طبقه متوسط در کشورهای پیشرفته اروپای غربی، امریکای شمالی و یا برخی کشورهای شرق آسیا مانند ژاپن برخوردار نیست و راه درازی پیش رو دارد تا به ثبات و استحکام نسبی برسد.
با این حال طبقه متوسط ایرانی طی سالهای گذشته دستخوش حوادث بزرگی قرار گرفته و از همین رو برخی بر این باورند برنامه های اقتصادی- اجتماعی کشور در سالهای آینده باید حول محور تقویت این طبقه تنظیم شود یا لااقل یکی از اولویتهای برنامه ریزان کشور، تقویت این گروه باشد. برنامه پنجم توسعه امسال آخرین سال اجرای خود را می گذراند و سال آینده وارد ششمین برنامه توسعه کشور خواهیم شد. دولت روحانی مسئولیت تدوین و تقدیم لایحه برنامه ششم توسعه به مجلس را دارد. انتظار می رود در این برنامه توجه ویژه ای برای احیای طبقه متوسط ایرانی بشود.
طبقه متوسط چه کسانی هستند؟
البته طبقه متوسط از آن دسته از اصطلاحات رایج در علوم اقتصادی و اجتماعی و حتی علوم سیاسی است که متفکران فقط درباره لفظ آن با هم متفق القولند و در تعریف دچار اختلافات زیادی هستند. حتی گاهی تعاریف متضادی هم ارائه می شود. با این حال بررسی تعاریف ارائه شده توسط متفکران علوم انسانی در غرب نشان می دهد که بیشترین اختلاف درباره مصادیق طبقه متوسط است. امیل لدرر جامعه شناس آلمانی که عموما از او به عنوان اولین متفکر طرح طبقه متوسط جدید یاد می شود مفهوم طبقه متوسط را مرتبط با مهمترین ویژگی آن که شیوه زندگی و حقوق اعضای طبقه است، بیان می کند.
کارل مارکس یکی از نخستین معتقدان به اندیشه طبقاتی، طبقه متوسط را حوزه عمومی بین طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر می داند که شامل کارکنان دفتری، کاسبها و گروه های همسو است. او معتقد است اعضای این طبقه نقش متعادل کننده و ثبات بخش را در اجتماع برعهده دارند. وی طبقه متوسط را مانند سایر طبقات اجتماعی محصول مناسبات اقتصادی عصر خویش می داند. هر نوع مناسبات تولید مشخص، طبقات ویژه ای را پدید می آورد.
البته مارکس نگاهی تحقیرآمیز هم به طبقه متوسط دارد و از آنان تحت عنوان «خرده بورژوا» هم یاد می کند. وی می گوید: طبقه سرمایه دار برای حفظ سلطه اش بر طبقه پرولتاریا به یکسری کارمند و کارکنان نیاز دارد. این کارکنان در خدمت تحقق اهداف سرمایه دار یعنی تداوم حفظ سلطه سرمایه داران قرار می گیرند و از برخی مزایای اقتصادی هم بهره مند می شوند اما این گروه نه جزو طبقه سرمایه دار و نه جزو طبقه کارگر محسوب نمی شوند بلکه اینان «خرده بورژواهای» هستند که ابزار سلطه بورژواها هستند. فرمول بندی مشهور لنین نیز مفهوم طبقات را مرتبط با مناسبات اجتماعی بیان می کند.
ماکس وبر، جامعه شناس معروف آلمانی هم مفهوم طبقه را در مقایسه با مفاهیم «شأن اجتماعی» و «حزب» تعریف می کند و هر طبقه، از جمله طبقه متوسط را شامل مجموعه افرادی می داند که دارای وضعیت بازاری یا شانس اقتصادی یکسانی هستند.
پی یر لاروک از دیگر جامعه شناسان معاصر غربی که در فرانسه به دنیا آمده است، طبقه متوسط را شامل گروههای متعددی می داند که ویژگی مشترک آنها فقط این است که جزء هیچ یک از دو طبقه حاکم و طبقه کارگر نیستند. او در کتاب طبقات اجتماعی می نویسد: این طبقات از طبقه حاکم به این جهت متمایز می شوند که هیچ یک از پستهای حساس سیاسی، اقتصادی و اداری را در دست ندارند. البته اعضای این طبقات مجریان ساده ای نیستند و اختیارات و مسئولیتهایی نیز دارند اما اقدام آنها کم و بیش آگاهانه و در چارچوب و جهتی است که توسط مقامات بالاتر معین می شود. طبقات متوسط از طبقه کارگر به مناسبت برخورداری از اندوخته های مادی نظیر سهام و اوراق بهادار، خانه یا اندوخته های معنوی نظیر آموزش و تعلیمات حرفه ای و ارتباط شخصی متمایز می کردند. این اندوخته ها به آنان امکان می دهد که از احساس ناامنی- از مشخصات طبقه کارگر- در امان باشند.
طبقه متوسط و متفکران ایرانی
طبقه متوسط از جمله اصطلاحاتی است که طی صدسال اخیر به تدریج وارد مفاهیم علوم انسانی در ایران شده است. کاربرد این اصطلاح در ایران به قدمت کشورهای غربی نیست چرا که طبقه متوسط ایرانی تازه شکل گرفته است ضمن اینکه از قوام و عمقی که مورد نیاز است برخوردار نیستند. البته در آثار قدیمی و نوشته ها و سروده های فلاسفه و متفکران ایرانی نشانی از اشاره به طبقات مختلف اجتماعی دیده می شود.
به عنوان مثال مولوی در مثنوی به طیفی از این طبقات اشاره می کند. او در داستان سرایی هایش، طبقات و اقشار مختلف اجتماعی را بر می گزیند و آنان را آگاهانه در راستای اندیشه ها، دیدگاه ها و اعتقادات حکمی، عرفانی و فلسفی خود قرار می دهد. مولانا هوشمندانه خصلت های روانی- طبقاتی شخصیت های جهان قصه هایش را لحاظ می کند و شخصیت های داستانی نیز متناسب با آن خصلت ها و ویژگی ها نقش خود را ایفا می کند. در این جهان سرشار از شور و رمز و راز پادشاهان، نظامیان، بازرگانان، خرده کاسب ها و عمال دولتی و… به فراخور قصه کارکردی رمزی و استعاری می یابند، اگرچه نقش فردی و اجتماعی آنان نیز هرگز از نگاه موشکاف و نکته سنج مولانا دور نمی ماند. اما با این حال طبقه متوسط به مفهوم امروزی آن قدمتی حداکثر صدساله در ایران دارد.
دکتر حسین بشریه در کتاب جامعه شناسی سیاسی به تفصیل ابعاد مفهومی و قلمروی مصداقی طبقات متوسط جدید را بیان می کند و آن را شامل بوروکراتهای تحصیل کرده، ارتش، گروه های مذهبی و روشنفکران می داند. دکتر محمدحسین بحرانی یکی دیگر از جامعه شناسان ایرانی که کتابی تحت عنوان «طبقه متوسط و تحولات سیاسی در ایران معاصر» به رشته تالیف درآورده است، نگاهی خاص به طبقه متوسط ایرانی دارد و می گوید: طبقه متوسط را به این معنا درنظر گرفته ام که وارد کنش سیاسی شده باشد. در غیر این صورت عنوان قشر را برای سایر گروه هایی که فعالیتهای اقتصادی یا اجتماعی دارند، به کار می برم. بحرانی به ۵ برش زمانی اشاره می کند که طبقه متوسط ایرانی تاثیرگذار شده است.
وی سپس با بیان اینکه اولین شکل طبقه متوسط در جریان جنبش مشروطه خود را نشان داد، چهار مقطع بعدی را دوره منتهی شدن به جنبش ملی نفت و رویدادهای سال ۲۰، حوادث سال ۴۲، سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و سرانجام از زمان رحلت امام خمینی به بعد، عنوان کرد. اگر از این زاویه بنگریم، تولد طبقه متوسط ایرانی را باید در انقلاب مشروط جستجو کرد.
با این حال برخی از جامعه شناسان و اقتصاددانان عمر واقعی طبقه متوسط را حتی از همین هم که هست کمر می دانند. اسفندماه سال ۹۲ نشستی درباره بررسی طبقه متوسط ایرانی برگزار شد که حمیدرضا جلایی پور از منظر اقتصادی- جامعه شناختی ایرانی به وضعیت طبقه متوسط پرداخت و با اشاره به رویکرد مارکس که رویکردی انتقادی نسبت به قشربندی اجتماعی داشت، گفت آنچه مارکس درباره طبقه اجتماعی می گوید به معنای گروه است اما درباره ایران شاید به این معنا، بتوان گفت که ما فاقد طبقه اجتماعی هستیم لذا اگر بخواهیم طبق دیدگاه وبری موضوع را مطرح کنیم، می توان گفت که در ایران، دارای طبقات هستیم؛ بعد از آن طبقات اقتصادی داریم و سپس طبقات سیاسی و دست آخر هم، طبقات فرهنگی داریم.
در خوشبینانه ترین حالت، با معیار اقتصادی، هفت درصد مردم در طبقه بالا جای دارند و هفت درصد صاحبان سرمایه و ثروتند. نکته دیگر اینکه در جامعه ایران، تنوع زیادی در طبقه متوسط داریم و این هم با آمار و داده قابل درک است. البته این تنوع طبقه در طبقه پایین هم دیده می شود.
جلایی پور همچنین افزود: درباره طبقه متوسط اگرچه آمارها نشان می دهد حدود ۶۰درصد جمعیت ایران در طبقه متوسط قرار دارند اما تا جایی که من متوجه شده ام، مواد تشکیل دهنده این طبقه، از چندین لایه تشکیل شده یعنی پر از تکثر است.
جلایی پور در بخش دیگری از سخنان خود، طبقه متوسط را طبقه ای چموش دانست که بازیگوشی های خاص خود را دارد و گفت: در ایران حدود ۲۰ سال است که طبقه پایین و طبقه متوسط رو به پایین، خودشان را در انتخابات نشان می دهند و همین چموشی خود را به رخ می کشند. همچنین در اغلب لایه های طبقه متوسط، رفتار و عقلانیت ابزاری دیده می شود و بدین لحاظ، طبقه متوسط ایران کاملا مدرن است یعنی رفتارهای اخلاقی دارند. البته جلایی پور در عین حال تاکید کرد که این طبقه را فربه نمی بیند؛ ضمن اینکه کلیشه های رایج درخصوص طبقات را هم قبول ندارد؛ کلیشه هایی نظیر اینکه طبقه پایین شورشی است و طبقه متوسط مدرن.
البته تعاریف و توضیحاتی که ارائه شد طبقه متوسط را بیشتر از منظر جامعه شناختی، فلسفی، سیاسی و تاریخی مورد واکاوی قرار داد. چرا که طبقه متوسط در علم اقتصاد هم جایگاه ویژه ای برای خود دارد. شاید نگاه علم اقتصاد به موضوع طبقه متوسط بیشتر رئالیستی باشد تا طرح مباحث تئوریک و فلسفی و نظری و یا مبتنی بر داده های آرمانگرایی.
قشر مهمی از اقتصاددانان تعریف طبقات را بر مبنای دهک های اقتصادی قرار می دهند و برای مثال افرادی را که در دهک های چهار تا هشت اقتصادی قرار می دهند، طبقه متوسط نام می نهند. در علم اقتصاد بیشتر به دسترسی به امکانات، برخورداری از حداقل معیشت و شاخص هایی از این قبیل برای سنجش طبقه متوسط مورد استناد قرار می گیرد. البته نمی توان بین مباحث فلسفی و نظری با شاخص های عینی و ملموس تفکیک قطعی قائل شد. اما با این حال جامعه شناسان تمایل بیشتری به بررسی اثرگذاری طبقه متوسط دارند و در همان حال اقتصاددانان ترجیح می دهند شاخص های شناسایی طبقه متوسط را مدنظر قرار دهند.
در ایران هم الگوهای برنامه ریزی بیشتر متاثر از تعاریفی است که اقتصاددانان برای شناسایی طبقه متوسط ارائه کرده اند. به عنوان مثال در قوانین بودجه، برنامه های پنج ساله توسعه و اسناد بالادستی مانند سند چشم نواز ۲۰ساله توسعه به طبقات سه گانه محروم، متوسط و مرفه اشاره شده است. البته در این اسناد به ماموریت انقلاب اسلامی برای رفاه حال طبقه محرومان تاکید شده و کمک به تعالی این طبقه برگرفته از قوانین و دستورات اسلامی دانسته شده است. اما با این حال نگاه نهایی همانند طبقه بندی طبقات متوسط با تعریف اقتصادی است. به عنوان مثال زمانی که طرح هدفمندی یارانه ها در حال تهیه و تصویب بود به طبقات ده گانه اقتصادی اشاره می شد و مردم در سه خوشه اقتصادی تقسیم بندی شدند.
در دولت روحانی هم همین نگاه دنبال می شود. اخیرا پیش نویس وزارت راه و شهرسازی برای خانه دار کردن ایرانیان منتشر شده است که در این طرح شهروندان بر سه دسته برخوردار، متوسط و محروم تقسیم شده اند. قرار است افراد برخوردار بدون کمک دولت خود برای خرید خانه اقدام کنند. طبقه متوسط از طریق وام مسکن خانه دار شوند و خانوارهای محروم هم که ۲٫۵ میلیون خانوار را شامل می شوند، با کمک مستقیم دولت صاحب خانه شوند. این طرح نشان می دهد که دولت روحانی هم اقشار مختلف جامعه را با نگاهی صرفا اقتصادی می بیند.
اهمیت طبقه متوسط
با این حال طبقه متوسط صرفا یک تقسیم بندی اقتصادی نیست. درست است که برنامه ریزی دولتها باید در تقویت طبقات متوسط و کاهش طبقات بسیار محروم و بسیار برخوردار باشد، اما در عین حال طبقه متوسط یک کارکرد بسیار مهم اجتماعی دارد و آن هم جلوگیری از اصطکاک و برخورد دو طبقه بسیار محروم و بسیار مرفه است.
درواقع طبقه متوسط با هر دو طبقه پیرامونی خود مناسبات ساختاری دارد به طوری که در فرآیند تاریخی و تعاملی خود به طور مداوم در حال تحول، جذب و تبادل نیروهای اجتماعی خود با طبقات پیرامونی است و نقشهای اساسی آن سبب شده است که به صورت خاص، زندگی سیاسی را مورد تاثیر قرار دهد. اگر طبقه متوسط نتواند این کارکرد را از خود بروز دهد، آنگاه زمینه برای بروز انواع تحولات تند اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی مهیا می شود. روی کار آمدن دولتهای توده گرا و پوپولیست همیشه در شرایطی رخ داده که طبقه متوسط توان تاثیرگذاری خود را از دست داده است. همگان هم از نتایجی که دولتهای پوپولیست برای ملتها به ارمغان گذاشته اند، باخبرند.
در مورد ایران هم می توان دهه ۵۰ شمسی را نقطه اوج پیدایش طبقه متوسط در ایران دانست که نقش اصلی در وقوع انقلاب سال ۵۷ داشت. این طبقه در میانه دهه ۸۰ نقش اثرگذار خود را از دست داد و به ظهور دولت احمدی نژاد منجر شد. اقداماتی که دولت احمدی نژاد در کشور به انجام رساند، بسیاری را به این نتیجه رسانده که طبقه متوسط ایرانی را به اوج ضعف رسانده و باید برای تقویت آن برنامه جدی تدارک دید.