عبور ندا از چراغ قرمز اصلاح طلبی
عصر جنوب: این اعلام حضور با واکنش های پرشمار چهره های شاخص اصلاح طلب روبرو شده و آنان در مخالفت با این جریان سخن گفته اند. حال باید پرسید چرا اصلاح طلبان که همواره بر رجحان کار حزبی و تشکیلاتی تاکید کرده و آن را لازمه جامعه مدنی دانسته اند اینگونه واکنش های منفی و ناپذیرنده از خود نشان می دهند؟.
رضا رییسی در خردادنیوز نوشت: اصلاحات در قالب یک آموزه سیاسی و یک ایدئولوژی مشخص و مالوف؛محدود و محصور نیست. اصلاح طلبی یک منش و کنش دائمی، نا ایستا و روزآمد است که علت نامیرایی آن در ذات و باطن اش نهفته« نمی توان مدعی اصلاح بود اما از آیند و روندهای جامعه به دور مانده و دچار سکون و ایستایی شد». با این پیش فرض و انگاره بدیهی، سخن گفتن از «نو اصلاح طلبی» نه ممکن و میسر است و نه با ذات و کارکرد اصلاح طلبی همخوان و همساز. طرح و ایده ای که از « نو اصلاح طلبی» سخن به میان می آورد متضمن پذیرش این اصل است که اصلاح طلبی دچار سکون و رخوت و خمودی شده و امکان ارائه راهکار و راهبرد برای زدودن کاستی ها و اصلاح روندها را نداشته و لازم است که طرحی نو درانداخته و ظرفیتی تازه به منصه ظهور برسد. این روزها جریانی با عنوان « ندای ایرانیان» متشکل از برخی جوانان اصلاح طلب با محوریت صادق خرازی پای به عرصه سیاسی گذاشته و مدعای راهبری نسل دوم اصلاحات را دارد. نکته آنکه این اعلام حضور با واکنش های پرشمار چهره های شاخص اصلاح طلب روبرو شده و آنان در مخالفت با این جریان سخن گفته اند. حال باید پرسید چرا اصلاح طلبان که همواره بر رجحان کار حزبی و تشکیلاتی تاکید کرده و آن را لازمه جامعه مدنی دانسته اند اینگونه واکنش های منفی و ناپذیرنده از خود نشان می دهند؟.
چرا بزرگان با ندا همخوانی نمی کنند
«اصلاحات» تنها معطوف به دوم خرداد ۷۶ و اصلاح طلبی محدود به طیف سیاسی که پیش تر با عنوان جناح چپ شناخته می شد، نیست. سید محمد خاتمی به عنوان لیدر و نقطه ثقل جریان اصلاح طلبی در سپهر سیاسی معاصر، اصلاحات را جریانی سیال و فرآیندی پویا با قدمتی ۱۵۰ ساله در چشم انداز سیاسی ایران می داند. اصلاح طلبان حاملان گفتمانی هستند که بر مدار قانون و کنش مسالمت آمیز به دنبال اصلاح روندها و رویکردهای معوج و در یک کلام نیل از شرایط موجود به وضعیت مطلوب هستند. پارادایم اصلاح طلبان در دو دهه اخیر نیز کنش منطقی و معقول در چارچوب قانون اساسی و میثاق نامه مردم و حاکمیت بوده و باور وثیق آنان به اصول پذیرفته شده نظام و اعتقاد راسخ آنان بر ثبات و ماندگاری ساختار آنان را بر آن داشته تا در مسیر اصلاح گام بردارند و آن را یگانه راهبرد درهم تنیدگی ملت و حاکمیت بدانند. حال طیفی از میان اصلاح طلبان اعلام موجودیت کرده که بر « نو اصلاح طلبی» پای می فشرد و تاکید موکد دارد که در چارچوب تعامل با نظام در پی پیشبرد آرمان های اصلاح طلبانه است. رویکردی که معنای ساده آن نفی تاریخچه و عقبه روشن و مرصوص اصلاح طلبی بوده و نتیجه منطقی آن عدم جامعیت و کارایی جریانی است که اصلاح طلب خوانده می شود که اگر این نبود چه نیاز به گفتمان سازی تازه در قالب « نو اصلاح طلبی». از منظری دیگر اصلاح طلبان همواره خود را در چارچوب کلیت نظام تعبیر و تفسیر کرده اند و اینکه عنوان شود ما در پی تعاملی تازه و دیگرگونه با نظام هستیم من غیر مستقیم نفی این اصل اساسی و پذیرفته شده اصلاح طلبان و خودی و نا خودی کردن آنان است. همین شبهه افکنی ناموزون و خلق الساعه اصلاح طلبان را به واکنش واداشته و آنان را به موضع گیری در برابر طیف « ندا» ترغیب کرده است. حتی سید محمد خاتمی که قصد ورود به مجادلات اینچنینی را نداشته و از منازعات اینگونه پرهیز می کند با لحن و سیاق همیشه آرام و با طمانینه خود موضعی روشن در این باره گرفته و می گوید: «اگر کسی خواست با سلایق خاص خودش حضور داشته باشد اشکالی ندارد، ولی این به این معنا نیست که بگویید اصلاحطلبی بد است، حالا کسانی میخواهند اصلاحطلبی خوب درست کنند!»
اشکالات شکلی و فرمی تشکل نو اصلاح طلب
فارغ از ایرادات ماهیتی و اساسی که شرح آن پیش تر رفت تشکل تازه تاسیس «ندا» که سپس نام خود را به « ندای ایرانیان» تغییر داد با ایرادات شکلی جدی نیز روبرو است. تعداد محدودی از فعالین جوان اصلاح طلب سنگ بنای این نهاد را با عنوان « ندا» مخفف نسل دوم اصلاح طلبان پایه گذاری کردند. حال سئوال بزرگ اینجاست که این افراد آیا از قاطبه کنش گران و فعالین پرشمار و با سابقه اصلاح طلب که بسیاری از آنان جوان نیز بوده و همدوش و همسو با آنان به فعالیت سیاسی پرداخته اند، رخصت و موافقت و اجازه ای گرفته اند که در یک تعمیم ناموزون و پر طمطراق خود را نماینده نسل دوم اصلاح طلبان بخوانند؟ آیا این رویکرد تنزه طلبانه و تمامیت خواهانه با مانیفست روامندانه و دموکرات مدارانه اصلاح طلبی همخوانی دارد؟ البته گویا دوستان متوجه گاف بزرگ و اشتباه سترگ خود شده و با تغییر نام به ندای ایرانیان در پی رفع و رجوع ماجرا برآمده اند. از طرف دیگر صادق خرازی به عنوان محور و نقطه ثقل این جریان سیاسی در افواه عمومی شناخته شده است. حال سئوال دیگر آنست که وی تا چه میزان در راستای بسط و تعمیق گفتمان اصلاح طلبی اهتمام ورزیده و جایگاه وی در میان هزاران اصلاح طلب نامدار و شناخته شده کجاست که اکنون می تواند لیدر جریان « نو اصلاح طلبی» باشد؟ آیا دوستی و مشاورت به سید محمد خاتمی و عهده داری سمت سفارت در دولت اصلاحات جایگاهی چنین رکین به وی بخشیده که نسل دوم اصلاح طلبان را راهبری کند؟ بگذریم از شائبه حضور وی در ستاد انتخاباتی کاندیدای اصولگرا در انتخابات ریاست جمهوری که به طور جدی از سوی برخی اصلاح طلبان مطرح شده و البته جناب خرازی روز گذشته آن را تکذیب کرده است. هر چه هست به نظر نمی رسد با توجه به عقبه و صبغه وی او گزینه ای مقبول و مطلوب و مورد پذیرش جمع کثیری از اصلاح طلبان برای چنین جایگاهی باشد.
در نهایت….
تشکیل احزاب و دستجات سیاسی در قالب قانون حق بدیهی یکان یکان شهروندان است و کسی نیز از این ناحیه معترض تشکیلات تازه « ندای ایرانیان» نیست اما ایجاد تشکیلاتی که هویت اصلاح طلبی را با بهره گیری از نام و عنوان اصلاح طلبی دچار خدشه کند بی گمان نمی تواند از سوی این جریان سیاسی پذیرفته شده باشد از طرف دیگر تجربه های تلخ گذشته نشان داده که هر گاه اصلاح طلبان بر مدار انشقاق و چند دستگی گام برداشته اند با شکست و رکود و رخوت روبرو شده و قافیه را باخته اند و هر گاه بر مسیر اتحاد و اجماع گام برداشته اند پیروز میدان بوده اند و آنچه اظهر من الشمس است آنکه از «ندای ایرانیان» صوت وحدت به گوش نمی رسد.