۹/۶ درصد از جمعیت استان سالمند هستند
راه اول
اسمش مهم نیست. ۶۰ سال سن دارد و ۵ سال در اتاق سهدرچهاری روزگار میگذراند که شهریه اش را با اجاره مغازه ای که در اهواز دارد، میپردازد.
به هر گوشه اتاقش که نگاه میکنی، کتاب میبینی. از لباسهای اتوکشیده و مرتبی که بر روی تخت پهن کرده، میتوان فهمید که دوران جوانی اش با نظم خاصی زندگی میکرد. خواهر و برادرانش تحصیل کرده اند؛ برخی خارج از کشور و برخی بیخ گوشش در اهواز زندگی میکنند.
خودش تحصیل کرده آلمان و مترجم زبان آلمانی است. برای ورود و خروج از اینجا مشکلی ندارد. استقلالش را سکونت در این خانه میداند. هرگز ازدواج نکرده. بیرون از اینجا زبان تدریس میکرده و دل مشغولی این روزهایش در این دخمه اختیاری که خود گزیده، مطالعه است. از وضع کنونی و ملاقاتهای دیر به دیر دوستانش رضایت دارد. حرف خاصی برای گفتن ندارد.
راه دوم
سرپرست شیفت با ذوق و شوق به سالن اصلی هدایتمان میکند. دوست دارد با شاعری ملاقات کنیم که بیش از بقیه اینجا سکونت دارد. تعدادی پیرمرد به روی صندلی کنار هم نشسته اند بی آنکه هیچ بگویند و به هم نگاه کنند. گویی سالها همنشینی در این خانه بر غریبی شان نسبت به هم اثر نکرده است.
آقای عصار؛ سرپرست شیفت به پیرمردی که روی ویلچر نشسته و دشداشه راه راه خاکستری به تن دارد، اشاره میکند. کنار او مینشینم و به کلاه سبزرنگ بافتنی ای که به سر دارد، خیره میشوم که معلوم نیست دلیل به سر داشتنش در این فصل گرم، یادگاری بودنش از کیست؟ به این فکر میکنم که چگونه ۱۰ سال از زندگی اش را نتوانسته مانند یک شاعر آزاد زندگی کند. میگوید: اگر بچه داشتم، اینجا نبودم. میپرسم: مطمئنی؟ ابروانش را بالا میاندازد و میگوید: مگر آنکه بچه هایم بیخود بودند.
راه سوم
میحانه میحانه… میحانه میحانه… با شنیدن این آهنگ، نظرم به آن طرف سالن جلب میشود. آقا جعفر روحیه شوخ طبعی دارد. سر حوصله بودنش به خاطر دلگرمی به چمدانی است که برای سفر فردایش به اصفهان بسته که از مدتها پیش تدارکش را دیده. اما ابرو بالا انداختن سرپرست شیفت نشان از امید واهی او دارد. با ذوق و شوق از ۲۰ فرزندی که دارد میگوید. سرپرست با او وارد بحث میشود که نوه هایش را هم با آنها حساب کرده، اما او اصرار دارد که نوه هایم بیش از اینهاست که میگویم. میگوید به اصفهان بروم دیگر برنمی گردم با لهجه خاص خودش میگوید: «توبَه.»
می پرسم: مگر اینجا چه مشکلی دارد؟ با بدخلقی میگوید: این حرفا چیه؟ دلم برای بچه هام و زنم تنگ میشه من باید پیش اونا باشم. نه اینجا.
سرپرست با خنده دلیل اینجا بودن او را این گونه تعریف میکند: چون دیابت داره و متوجه دفع مزاجش نیست، از گردن به پایین خودش رو هر روز میشسته و مدام زیر دوش آب بوده.
راه چهارم
جعفر هنوز دارد از سرِ سرخوشی سفر فردایش «میحانه میحانه» را میخواند که پیرمرد دیگری وارد سالن میشود؛ خوش مشرب و سرحال است. پیرمرد پیژامه پوشِ عقیق به دست از ما با خوشرویی استقبال میکند. آقا ماشالله به طور دقیق یادش است که «از روز سیزدهم برج هفت ۱۳۸۸ تا به حال اینجاست.» میگوید موقت آمده بودم. میگویم: الان چی؟ میگوید: دیگر کار از کار گذشته. حاصل زندگی اش یک فرزند دختر پزشک و یک فرزند پسر مهندس است.
سرپرست میگوید: به اختیار خودش اینجاست. از خودش میپرسم با تمام این رسیدگیها ترجیح میدادی پیش فرزندانت میبودی؟ میگوید: سوال سختی است. میگویم: سوال من؟ میگوید: جوابش برای من. کمی فکر میکند و با تردید میگوید: بچه هام بچه دار شدن… گرفتارن. اشکالی نداره. تا خدا نخواد، برگی از درخت نمیافته. پیرمرد پیژامه پوش از بین خاطراتش معلوم میشود که روزگار جوانی اش لباس رزم میپوشیده و در مسند فرماندهی گردان شهدای ماهشهر عملیات کربلای ۵ برای آسایش امروز ما و فرزندانش در مرزها میجنگیده. فرمانده ۷۳ ساله در این خانه از صداهایی که از سال ۶۵ در سرش وز وز میکند کمتر شکایت دارد تا دور بودن از فرزندانش. چقدر برای شنیده شدن خاطرات دوره زمان رزمش اشتیاق دارد.
راه پنجم
دیوار به دیوار این سالن، اتاق به اتاق روایات جور دیگری غافلگیرمان میکند. در اتاق ساکت و خاموش دیگری پیرمردی نیمه خفته بیدار میشود و روی تخت مینشیند و عینک ته استکانی اش را به چشمانش میزند.
روزگاری سرش به حساب و کتاب گرم بود. «سید حسین غفاری» متولد ۱۳۲۳ جدی و کم سخن است. ازدواج کردی؟ میگوید: در فکرش هستم. از اینجا که رفتم شخصاً برای خودم اقدام میکنم. صحبت دیگری ندارم.
نظم و انضباطی که در گفتار و رفتار دارد و عینک ته استکانی اش با شغلش بی ربط نیست. میگوید رئیس دارایی اهواز بوده. فقط تکرار میکند بیرون که رفتم شخصاً اقدام به ازدواج میکنم. این تنها جوابی است که به سوالات میدهد. با خودش خیال میکند اگر بچه دار میشد جایش اینجا نبود. دوست ندارد مدت اقامتش را بگوید. مدام تکرار میکند: میرم. انشاالله مرخص میشم.
راه ششم
روبهرویش آقای موسوی چهارزانو به روی تخت مقابل نشسته است. دوستمان میگوید چقدر شبیه من است. میپرسم: ازدواج نکردی؟ با حجبی محسوس، آرام سرش را به زیر میاندازد. سرپرست شیفت بر روی این ویژگی او تاکید میکند. جوان ترین پیرپسر این خانه است. همدمش کتاب و یک ساعت همیشه کوک مکعبی قدیمی بالای سرش است.
راه هفتم
دیروقت است. هوا تاریک شده در محوطه خانه ای که همه یکی پس از دیگری برای رفتن به خواب آماده میشوند در سکوت شب که تنها صدای جیرجیرکها شنیده میشود پیرمردی که خمیدگی پشتش باز هم از بلندی قامتش نکاسته بین دو صندلی پلاستیکی زانو به بغل گرفته، روی زمین نشسته و به چراغهای کم سوی دور تا دور باغچه محوطه خیره شده است.
هر چقدر با اشتیاق با او حرف میزنیم، باز هم از لاک خودش بیرون نمیآید. تنها متوجه شدم یک پسر و سه دختر دارد و یک هفته پیش بچه هایش اینجا بوده اند. و این که هر وقت به دیدنش میآیند، از آنها میخواهد با آنها به خانه برگردد. ۳ سال زندگی در خانه سالمندان برای او عادی نشده است. او تنها کسی است که به این موضوع بارها اشاره میکند. نشستن در تنهایی و به دور از بقیه تنها دل مشغولی اوست. جوانی اش راننده پایه یک ترانزیت بود. به هیچ سوالی بیش از سه کلمه پاسخ نمیدهد. برق چشمانش تنها زبان گویای اوست. شاید به روزگاری که فرمان بنز خاور ده تنی را میچرخانده اما امروز فرمان زندگی از دستش خارج شده فکر میکند. سرش را برای ثانیه ای به سمت ما برنمی گرداند و نگاهش را از چراغهای کم سوی روبرویش برنمی دارد. پیامی برای فرزندانش ندارد. تنها میگوید: «گفتنیها رو گفتم اما نمیفهمن. چه فایده؟»
فرهنگ احترام به والدین
سرپرست خانه سالمندان «طلوع اهواز» تفاوت سنی کمی با سالمندان اینجا دارد. برایم جالب است بدانم با دیدن این سالمندان چه نظری راجع به سرنوشت خودش دارد. او هم فوبیای هم سن و سالانش را هر شب به خواب میبیند؟ می گوید: به فرزندانم وابسته هستم. در تربیت فرزندانم خیلی سعی کرده ام دقت به خرج بدهم. فرهنگ احترام به والدین و مراقبت از آنها باید از همان کودکی جا بیفتد. با مراقبتهای ویژه از مادرِ ناتوانِ همسرم و اینکه فرقی با والدین خودم ندارد با وجود ۱۳ پسری که دارد سعی دارم فرزندانم را به این توصیه دینی مهم سوق بدهم. هر چند تربیت فرزندان در اجتماع هم بی تاثیر نیست. بسیاری از سالمندان اینجا به اجبار اینجا هستند و پس از مدتی دچار افسردگی میشوند با تمام امکانات و توجهی که در خانه سالمندان به آنها میشود باز هم تنهایی شان پر نمیشود.
جمعیت جهان سالمندتر میشود
مدیر کل بهزیستی خوزستان نیز به همشهری میگوید: سالمند در اکثر جوامع به فرد بالای شصت سال اطلاق میشود. «غلامرضا صدیق راد» میافزاید: بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی سالمند به سه گروه تقسیم میشود؛ افراد بین ۶۰ تا ۷۵ سال، سالمند جوان و افراد بین ۷۶ تا ۹۰ سال سالمند و افراد بالای این سن کهنسال نام میگیرند.
وی اضافه میکند: پیش بینی میشود تا سال ۲۰۲۰ جمعیت سالمندی جهان به یک میلیارد نفر برسد و بر اساس آخرین سرشماری که در سال ۹۰ در ایران انجام شد، حدود ۴ درصد جمعیت ۷۵ میلیون نفری ایران را افراد سالمند بالای ۶۰ سال تشکیل میدهند.
افزایش جمعیت سالمندی
صدیق راد ادامه میدهد: بر اساس تعریف سازمان ملل کشورهای دارای جمعیت جوان، کشورهایی هستند که نسبت سالمندان آنان زیر ۴ درصد باشد و کشورهای دارای جمعیت بزرگسال کشورهایی هستند که نسبت جمعیت آنان بین ۴ تا ۶ درصد باشد.
وی اضافه میکند: کشورهای دارای جمعیت سالخورده کشورهایی هستند که نسبت سالمندان آنان ۷ درصد یا بیشتر باشد.
مدیر کل بهزیستی استان میافزاید: بر اساس آمار سال ۹۰، جمعیت بالای ۶۰ سال کشور حدود ۶ میلیون و ۵۸۸ هزار و ۴۶۱ نفر است که ۳ میلیون و ۳۴۵ هزار و ۳۵۴ نفرشان را زنان تشکیل داده اند و بر اساس این آمار، جمعیت سالمندی کشور رو به افزایش است.
سالمندی ۹/۶ درصد جمعیت استان
مدیر کل بهزیستی استان درباره آمارهای استانی مرتبط با سالمندی میگوید: جمعیت بالای ۶۰ سال خوزستان حدود ۲۷۶ هزار و ۱۳۲ نفر است که ۹/۶ درصد جمعیت استان را شامل میشود. وی میافزاید: بر اساس این آمار شهرستان بهبهان نسبت به جمعیت ۱۷۹ هزار نفری خود با ۴/۸ درصد بیشترین جمعیت سالمند را در خود دارد. اما از نظر جمعیت، اهواز بیشترین جمعیت سالمند را در خوزستان به خود اختصاص داده است. صدیق راد، جمعیت سالمندان زیر پوشش بهزیستی خوزستان را بیش از ۲۱ هزار نفر اعلام میکند که به نوعی از خدمات توانبخشی و اجتماعی این مرکز بهره میگیرند.
فعالیت۱۳ مرکز توانبخشی در خوزستان
مدیر کل بهزیستی استان از وجود ۱۳ مرکز توانبخشی در خوزستان خبر میدهد که ۳ مرکز روزانه ویزیت در منزل و ۷ مراکز شبانه روزی را شامل میشود که ۴۰۰ نفر در این مراکز به طور بستری دائم در این مرکز خدمات دریافت
میکنند. صدیق راد میافزاید: اولویت خدمات رایگان چون ویزیت در منزل، وسایل کمک توانبخشی و خدماتی چون کمک هزینه نگهداری در منزل و صدور دفترچه خدمات درمانی و اردوهای فرهنگی و تفریحی برای سالمندان زیر پوشش که بی سرپرست، بدسرپرست و مجهول الهویه هستند و برای دیگران با مبالغ مشخصی صورت میگیرد.
پاتوق شهری برای سالمندان
مدیر کل بهزیستی خوزستان با اشاره به جلسه ساماندهی شورای ملی سالمندان استانی میگوید: پیگیری برای ایجاد پاتوق سالمندی در یکی از نقاط شهر برای سالمندانی که نیاز به خدمات روزانه دارند و افزایش روحیه مثبت در آنان از اهداف جلسه مورد نظر بوده است. صدیق راد تاکید میکند: ایجاد کلینیک طب سالمندی و وجود افراد متخصص در این رشته در استان با توجه به افزایش جمعیت سالمندی در اینجا از نیازهای ضروری استان است. چون برای آینده نیاز به سالمند سالم داریم تا بتوانند با وابستگی کمتر به دیگران به خودکفایی برسند. همچنین راه اندازی و مناسب سازی محیط تردد سالمندان از دیگر اهداف این طرح و نیازمند هماهنگی و چاره اندیشی سازمانهای مربوط است.