زندگی با گاومیشها
عـصــر جـنــوب| asrejonoob.ir: گاومیشها به سمت جاده خاکی سرازیر میشوند؛ آرام و بیصدا، پشت سر هم و همانطور که مسیر اتوبان تا شط را آمدهاند در آب مینشینند و هیکل تنومند و چندصدکیلوییشان را به آب میزنند، با چشمانی که به یک نقطه خیره شده و بدون اینکه حتی لحظهای سرشان را به راست و چپ بچرخانند. فقط گاهی حرکات گاهوبیگاه پرندهها و حشرات رودخانه روی پلکهایشان آنها را به جنبشی کوتاه وامیدارد. بشیر که بهسختی فارسی حرف میزند با لهجه غلیظ جنوبی میگوید: «گاومیشها ۲ تا ۳بار در روز به آب میزنند البته تابستانها گاهی بیشتر.
معصومه حیدری پارسا- همشهری: بستگی به گرما و شرجیبودن هوا دارد، چون آب خنکشان میکند». در کنار گاومیشها صاحبان کوچکشان نیز خود را به آب میزنند. در یک لحظه میبینید که کودکان تن نحیفشان را از جثه گاومیشها بالا میکشند، روی شانههای سیاه آنها میایستند و از گاومیشها که حالا همبازی آنها شدهاند همچون تخته شیرجه در یک استخر بزرگ استفاده میکنند و ناگهان با یک شیرجه آب را میشکافند. صولت، پسرکی سیاهچرده که مسئولیت ۴۵گاومیش را برعهده دارد میگوید: «به شنا با گاومیشها در کارون عادت کردهایم. گاومیشها همبازیمان هستند.
بچههای محله کوت عبدالله جایی برای گردش و تفریح ندارند. در این محلهها بهترین سرگرمی بچه ها بازی با گاومیشهاست». گاومیشها همهجا هستند؛در کوچهها، خیابانها، پشت چراغ قرمز، سر تقاطعها و البته در رودخانه. اینجا به هرطرف که نگاه کنید گاومیشها را میبینید که با مردم زندگی میکنند و روزی ساکنان کوت عبدالله را میدهند. زندگی این گاومیشها با زندگی به ظاهر شهرنشینی گره خورده است. هوا که رو به تاریکی میرود شناکردن گاومیشها تمام میشود و پشت سر هم هیکلهای سنگین و خیسشان را از آب بیرون میکشند.
گاومیشهای خیس از کنارتان میگذرند و پشت سرشان سگ کوچک گله که همانند آنها خیس است به سمت گاومیشآباد میرود. کمی جلوتر گاومیش بزرگتر مقابل تل زبالههایی که از کارون تا کوچه پسکوچهها ریخته شدهاند میایستد و با «هی هی» پسرک دوباره راه میافتد.
گاومیش با آب زنده است
کوت عبدالله مرکز شهرستان کارون در نزدیکی اهواز است؛ شهرستان تازهتاسیسی که چند سالی است از تجمیع چند محله و منطقه شکل گرفته که یکی از آنها گاومیشآباد نام دارد. در حوالی اهواز یک شهر است و یک گاومیشآباد که تا بوده در کنار خانههای ساکنانش آغلهای ساده گاومیش وجود داشته است. کارون را با چسباندن چند روستا، محله و شهرک در حاشیه اهواز در سال۱۳۹۱ به شهرستانی تبدیل کردند با کمترین زیرساخت؛ کوچههایی که بیشترشان خاکی هستند و خانههای روستایی که حالا شهری شدهاند. شغل بیشتر اهالی گاومیشداری است و گاومیشها به قول یکی از اهالی، «همجوارشان» زندگی میکنند. حال و هوای کارون خاطره فیلمهای هندی را در ذهنتان زنده میکند؛ مردمی که با گاوهایشان زندگی میکنند و به آنها عشق میورزند. اما آلودگیای که گاومیشها تولید میکنند باعث شده است مسئولان شهرستان کارون و حتی استان خوزستان به فکر انتقال آغل گاومیشها و خانه گاومیشدارها از این محله به جایی دورتر از شهر بیفتند؛ مسئلهای که اعتراض بسیاری از گاومیشداران را به دنبال دارد.
صابر میگوید:«گاومیشآباد نه شهر است و نه روستا. معلق مانده میان زندگیکردن و زندگینکردن، میان ماندن و رفتن؛ محلهای که از ابتداییترین خدمات شهری محروم مانده است. میخواهند ما را برخلاف خواست خودمان کوچ بدهند. سرمایه ما باید بیخ گوشمان باشد. چند سالی است که میخواهند به بهانه شهرنشینی و آلودگی از داروندارمان دورمان کنند. میخواهند از گاومیشآباد بیرونمان کنند. به گاومیشدارها مانند یک تهدید نگاه میکنند. میگویند باید از این منطقه به مسیر جاده آبادان نقل مکان کنیم، چون گاومیشها شهر را کثیف میکنند اما واقعیت این است که گاومیشها بهدلیل شرایط زندگیشان باید نزدیک رودخانه باشند. گاومیش با آب زنده است. اگر قرار است نقل مکان کنیم باید به جایی برویم که آب باشد اما جایی که برایمان در نظر گرفتهاند نهتنها امکانات ندارد بلکه کیلومترها تا آب فاصله دارد. میخواهند برای گاومیشها کانال بزنند اما مگر میشود گاومیش در کانال شنا کند؟ باید آب در جریان باشد».
گاومیش؛ میراثی به ارث رسیده
آنها و اجدادشان سالها در گاومیشآباد زندگی کردهاند. شریف ۷۳ساله با لهجه غلیظ عربی میگوید: «زندگی در محلهای که آغل گاومیشها همجوار خانه صاحبانشان است پیش از طلوع آفتاب آغاز میشود؛ یعنی با اذان صبح که بیدار میشویم شیرگاومیشها را میدوشیم، ساعت۷ میروند کارون برای شنای صبح، ساعت٩ میآیند علوفه میخورند و عصر هم دوباره به کارون میروند برای آبتنی. حالا کجا برویم که آب داشته باشد؟ پدر و پدرِپدربزرگم همینجا زندگی کردهاند و گاومیشدار بودهاند؛ این کار میراث ماست. حالا چگونه از اینجا برویم؟ زندگی آدمها در گاومیشآباد به دامهایشان وابسته است. گاومیشها را نمیتوان از زندگی مردم محله کوت عبدالله اهواز جدا کرد. درآمدی که این مردم از فروش لبنیات به دست میآورند برای امرارمعاششان حیاتی است».
خانههای اهالی گاومیشآباد کوچک و بدقواره است، بیشترشان با کمترین مصالح در کوچکترین متراژ پا گرفتهاند و بهشدت ساده و بدون امکانات هستند؛ خانههایی که در کنار هر کدام طویلهای هست که گاهی تا چند برابر فضای خانه وسعت دارد و چندین و چند گاومیش در آن زندگی میکنند.
گاومیش، کارون میخواهد، آب میخواهد
از وقتی برای کوت عبدالله جاده کشیدند و اجازه ساختوساز دادند زندگی به کام مردم تلخ شد. ابتسام ۵۶ساله این را میگوید و ادامه میدهد: «میگویند گاومیشهایمان آلودگی زیستمحیطی دارند و همه گاومیشداران باید بروند ۵٠کیلومتری اهواز در شهرکی که برایمان ساختهاند زندگی کنند اما همه گفتهایم نمیرویم. فکر نکنید نرفتنمان از سر لج ولجبازی است نه، موضوع این است که اگر برویم گاومیشهایمان از بین میروند. آب کانالی که آنجا زدهاند پساب نیشکراست. آب شور است و گاومیشهایمان تلف میشوند. گاومیش، رود کارون میخواهد آب میخواهد. آنجا که ساختهاند آب ندارد. همین حالا هم کمآبی کارون گاومیشداران را با مشکلاتی روبهرو کرده است. گاهی آب آنقدر پایین میآید که گاومیشها به زور میتوانند آبتنی کنند.
کوچهها باریک، خاکی و پیچ در پیچاند و تنها بعضی از آنها با نور چراغهای برق روشن شدهاند. چراغی هم اگر باشد آنقدر کمنور است که بیشتر سوسو میزند و بهسختی میتواند مسیر راه را نشان دهد. انتهای کوچهای بزرگتر که به خیابان اصلی میرسد روی یک در قدیمی نهچندان بزرگ نوشته شده بستنی با شیر گاومیش بهفروش میرسد. ظهیر ۱۸ساله میگوید: «پدر و ۳برادرم همه گاومیشدار هستند. این شغل آبا و اجدادیمان بوده و هست. این زبانبستهها زندگی ما را میچرخانند. هرچند سخت است ولی اگر همین را هم نداشتیم الان آواره خیابانهای اهواز بودیم. اما حالا میخواهند برویم ۵۰کیلومتر دورتر از خانه و زندگیمان. آنجا سولههایی را برای گاومیشداران در نظر گرفتهاند؛ جایی که نه به محل زندگیمان نزدیک است و نه آبی دارد برای آبتنی گاومیشهایمان. قرار بود نگهداری از گاومیشها صنعتی شود اما هیچ کدام از گاومیشدارها حاضر نیستند به آنجا بروند. آب کانالی که درست کردهاند آب زهکش نیشکر است؛ آب شوری که جان حیواناتمان را میگیرد. کسی از مسئولان نمیداند جان ما بهجان آنها بسته است». ظهیر آهی میکشد و ادامه میدهد: «همه ما میدانیم که زندگی گاومیشها با شهر هیچ سنخیتی ندارد و تردد گاومیشها در معابر و خیابانها موجب تخریب فضای سبز میشود اما باید فکر دیگری به حال ما و گاومیشهایمان بکنند نه اینکه ما را بهجایی تبعید کنند که همهچیزمان را از دست بدهیم. آیا واقعا مسئولان به فکر ما هم هستند؟ نه، اهالی اینجا را مدتهاست که رها کردهاند».
شیرعبدالله از اهالی روستا میگوید: «زبالهها همهجا هستند؛ سر کوچهها، مقابل خانهها و حتی در کوچه پسکوچههایی که بچهها مشغول بازی هستند. بوی زباله هم خود داستان دیگری است که مشام هر رهگذر تازهواردی را میآزارد؛ زبالههایی که هفتهای یکبار هم جمع نمیشود. به همه اینها فضولات گاومیشها و دیگر حیوانات خانگی را هم اضافه کنید ولی هیچ مسئولی به این مسائل رسیدگی نمیکند».
سروصدای بچههایی که با توپ پلاستیکی کهنهای در کوچه بنبست بازی میکنند در تاریکی شب میپیچد. سعد ۴۵ساله است و یکی از کسانی است که ۱۰رأس دامش را به سوله جدیدی که ساختهشده برده است و خودش همچنان در گاومیشآباد زندگی میکند. او میگوید: «رسممان از قدیم این بود که گاومیشهایمان را در خانه خودمان بزرگ کنیم و فرزندانمان نسلبهنسل این شغل را ادامه دهند اما آنقدر فشار آوردند که مجبور شدم ۱۰ گاومیشی را که همه دار و ندارم بود به سولههایی ببرم که برایمان درست کردهاند. چندتا از گاومیشهایم از تشنگی مریض شدهاند. گاومیشها باید ۳بار در روز آبتنی کنند ولی چون مسافت طولانی است نمیتوانیم آنها را چند ساعت برای آبتنی راه ببریم ضمن اینکه شیب تند کانال باعث میشود گاومیشها لیز بخورند و پایشان بشکند. کار با حساب و کتاب انجام نشده برای همین است که مردم راضی نیستند»
از ما که گذشت
در خانه نیمهباز است و دیدن گاومیشها در کنار کودکانی که با اسباببازیهایشان بازی میکنند نگاه هر بینندهای را بهخود جذب میکند. عبدالخالق جای گاومیشها را نشان میدهد؛ جایی شبیه طویله که یک چراغ بیشتر ندارد. او یک قاطر و چندین گوسفند هم دارد. میگوید: «دخل و خرجمان که جور نیست اما خدا را شکر همینطور روزگارمان میگذرد. همین که محتاج کسی نباشیم خدا را شکر میکنیم». او میگوید: «یکماه گاومیشهایمان را به سولههای جدید بردیم اما نزدیک بود تلف شوند، این شد که دوباره حیوانها را برگرداندم. اگر میماندم همه زندگیام از بین میرفت. از زن و زندگیام هم دور شده بودم. کلی هزینه کردم و گاومیشها را شبانه به خانه برگرداندم».
کمی آن طرفتر چند نرده کجومعوج کشیده شده که خط حائلی است برای جدا کردن خانهها از یکدیگر. یاسین احمد، ۳دختر و ۷پسر دارد. خانهاش ۲ اتاق تودرتو است و آغلی که با فاصله ۱۰متری در کنار اتاقها جا خوش کرده است. میگوید: «۱۵گاومیش کوچک و بزرگ دارم، یکیشان هم چند روز پیش زاییده است». فارسی را روان صحبت میکند. درحالیکه نوهاش را در آغوش گرفته میگوید: «دخترانم را زود شوهر دادهام. علاقهای به درس نداشتند فقط یکیشان سواد دارد؛ آن هم پنج کلاس. پسرهایم جز یکیشان که گاومیشها را به چرا میبرد بقیه بیکار هستند. درآمدمان از همین گاومیشهاست. شیر گاومیشها کم است. شیر را از ما ارزان میخرند و گران میفروشند اما چارهای نداریم. جوانهایمان همه بیکارند. از ما که گذشت برای بچههایمان کاری کنند. میتوانند برایمان کارخانه لبنیات راهاندازی کنند. نمیدانم چرا کسی صدایمان را نمیشود. هر بارم که تقاضای وام کردهایم گفتهاند بروید به محل جدیدی که برایتان ساختهایم تا به شما وام بدهیم. آخر گاومیشها چطور باید در جایی که آب ندارد زندگی کنند».
مردم جنوب مهماننواز هستند
«شیر گاومیش به فروش میرسد». این پلاکاردی است که مقابل بیشتر خانهها دیده میشود. پیرزن در حالی که لباس محلی بلند جنوبی به تن دارد در حال پختن نان است. تنورش را در دل دیوار تعبیه کرده؛ جایی که از گرد و خاک در امان باشد. اسمش صفیه است. ۱۳بچه و ۱۷ نوه دارد. صفیه میگوید: «با اینکه گردوغبار زیادشده اما هنوز هم مهمانان زیادی برای دیدن رود کارون میآیند. من هم برای همهشان نان میپزم و شیر تازه گاومیش به آنها میدهم. در این سالها که گردوغبار امانمان را بریده مسافرها هم کم شدهاند. کوچهها پر است از چالههای کوچک و بزرگی که فاضلاب خانهها آنها را تبدیل به باتلاق کرده است».سردار، یکی دیگر از اهالی میگوید: «میگویند گاومیشداران از گاومیشآباد بروند شهرداری میخواهد کوچههای محله را آسفالت کند، زبالهها و فضولات را جمعآوری کند، جاده ساحلی جدید را به یک جای گردشگری تبدیل کند؛ یعنی این همه جمعیت لیاقت ندارند برایشان این کارها را کنند؟ مگر زنان و بچههای ما گناه کردهاند که باید در چنین شرایطی زندگی کنند؟ اصلا وجود گاومیشآباد بدون گاومیش ممکن است؟».
گاومیشها همهجا هستند؛ در کوچهها، خیابانها، پشت چراغ قرمز، سر تقاطعها و البته در رودخانه. اینجا به هرطرف که نگاه کنید گاومیشها را میبینید که با مردم زندگی میکنند و روزی ساکنان کوت عبدالله را میدهند. زندگی این گاومیشها با زندگی به ظاهر شهرنشینی گره خورده است