هاشمی آمد اما رئیس نشد/ آیا آمدن هاشمی خطا بود؟

عصر جنوب/ asrejonoob.ir: مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: بازماندن آیت الله هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان رهبری این پرسش را در افکار عمومی مطرح کرده که آیا او برآوردی از حامیان خود نداشت و بی گدار به آب زد یا روی تعداد بیشتری از حمایت اعضا حساب می کرد ولی در عمل این اتفاق نیفتاد و در شِقّ سوم هم اساسا نیامده بود که الزاما رییس شود، بلکه می خواست به جامعه اعلام کند تفکر دیگری را درون خبرگان نمایندگی می کند و از آرای جناح مقابل بکاهد.

بر اساس گزینه اول این انتقاد را متوجه هاشمی می دانند که چگونه سیاستمدار کهنه کار این محاسبه را پیش تر انجام نداده بود؟ مگر از گرایش ۸۶ نماینده که البته در عمل تعداد کمتری در جلسات حاضر می شوند اطلاع نداشته است؟ یا جز این است که گرایش و تفکر برخی از اعضا را همه مردم می دانند و جلب نظر بقیه محتمل بوده است؟در توضیح این نکته البته می توان گفت در محاسبات او چرخش آرای آیت الله مومن به سود و سوی آیت الله یزدی پیش بینی نشده بود که پاسخی برای گزینه دوم هم می تواند باشد.

گزینه سوم اما محل تامل است. هاشمی آمد تا محمد یزدی نیاید و هنگامی که او آمد هاشمی هم ماند تا شاید دیگران، میانه را بگیرند و همان گونه که بر سر مرحوم مهدوی کنی به اجماع رسیدند این بار بر سر آیت الله هاشمی شاهرودی متفق شوند اما این اتفاق نیفتاد و او انصراف داد.

یک بار دیگر صحنه را مرور می کنیم:

هاشمی گفته بود اگر یکی از کسانی را که نمی پسندد نامزد شود او نیز می آید. مراد او آقایان محمد یزدی، مصباح یزدی و احمد جنتی بود. آقای یزدی اما آمد و هاشمی هم به عهد خود عمل کرد. با این نگاه خطا نکرده است.

با توجه به روحیات هاشمی شاهرودی پیدا بود تنها درصورتی باقی می ماند که توافقی صورت پذیرفته باشد. هاشمی رفسنجانی اما نمی توانست این گونه عمل کند. بنابراین نمی توانست انصراف دهد. زیرا انصراف او به سود محمد یزدی تلقی می شد در حالی که مدت هاست راه خود را از هم جدا کرده اند.

بنابر این هاشمی رفسنجانی همان کاری را انجام داد که باید انجام می داد. بار دیگر خود را به انتخاب سپرد. رییس نشد اما برای خود سرمایه ای اندوخت که چه بسا اسفند سال آینده به کار آید.

از سوی دیگر تا کنون تبلیغات رسمی حول این محور بوده که خبرگان را باید از تقسیم بندی های سیاسی دور دانست حال آن که با اقدام هاشمی و اصرار یزدی برای رقابت با او خبرگان به لحاظ سیاسی به سه فراکسیون طیف هاشمی، سنتی ها و پایداری قابل تفکیک است؛ اتفاقی که در تاریخ ۳۲ ساله این نهاد سابقه ندارد. خبرگان، اکنون از همیشه خود سیاسی تر شده است.

این تحلیل در پی پرداختن به موضوعات دیگر از جمله رابطه ارگانیک جامعه مدرسین با مجلس خبرگان نیست هر چند که می توان از منظر بازگشت به سنت انتخاب رییس این جامعه به عنوان رییس مجلس خبرگان نیز موضوع را بررسی کرد.

غرض تنها پاسخ به این پرسش است که آیا هاشمی در کاندیداتوری خطا کرد یا نه. برخی علاقه دارند با توجه به تشبیه هاشمی رفسنجانی به احمد قوام – فارغ از ساختارهای سیاسی متبوع و روحانی و انقلابی بودن هاشمی- ۱۹ اسفند ۱۳۹۳ را پایان هاشمی بدانند چندان که احمد قوام با قبول نخست وزیری چند روزه و کناره گیری در پی  قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به نقطه پایان حیات سیاسی رسید.

اما چگونه می توان یک سیاستمدار را به خاطر کنش سیاسی به جای تماشاگری سرزنش کرد؟

هاشمی به ریاست خبرگان نرسید. اما  این به معنی پایان سیاست ورزی نیست. چه برخی از محاسبات اشتباه درآمده باشد و چه از پیش می دانست که این مسیر به کرسی ریاست نمی انجامد دو پیام را منتقل کرده است: اول این که همچنان اهل کنش است نه تماشا. این کنش البته گاه خود را با سازش نشان می دهد و گاه با اصرار بر رقابت.

دوم این که او در یک سال پیش رو فراکسیون اقلیت خبرگان را نمایندگی می کند. فراکسیونی که می خواهد سال دیگر در چنین روزهایی به اکثریت بدل شود و مردم نیز دریافته اند چنان نیست که پیشتر می پنداشتند و خبرگان را باید جدی تر بگیرند. کما این که شورای نگهبان نیز در تعیین صلاحیت ها جدی می گیرد.

مطالب پیشنهادی

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.