خونسردی در ستاد بحران خوزستان
عـصــر جـنــوب| asrejonoob.ir: عباس مدحجی – چندسالی ست که خوزستان در تب و تاب پدیده گردوخاک میسوزد.اما آنچه بیشتر جگر خوزستانی ها را سوزانده بحران در ستاد بحران استان و شهرستانهای خوزستان است.
پیش بینی هوای خوزستان شاید سخت باشد اما نه آنقدر که نتوان گردو خاک را در آسمان دید. هوایی که حتی پرندگان را در لانه شان نگه میدارد، خیلی مواقع نتوانسته مسولین ستاد بحران را به نگهداری کودکان و دانش آموزان در منزل قانع کند. از چند سال پیش که خوزستانی ها کم کم با این پدیده آشنا شده و اجبارا با آن خو گرفته اند، دیگر غافلگیر نمیشوند و همیشه نقشه ی دومی برای کارهایی که به روزهای خاکی میخورد دارند، اما گویا “ستاد بحرانی ها” در خوزستان نیستند.
نیستند که ببینند که پدیده گردو خاک حتی روی معماری شهری هم اثر گذاشته و خیلی از منازل مسکونی برای بستن راه نفوذ گردوخاک، حیاط را مسقف یا حذف کرده اند. نیستند که ببیند هر خوزستانی همیشه یک بسته ی کامل از انواع ماسک در منزل دارد. نیستند که ببینند دانش آموزان مشق نانوشته دیگر برای تعطیلی مدارس باران و سیل آرزو نمیکنند ، چرا که گردوخاکی مستمر دارند که جای تمام آرزوهای نداشته شان را پُر میکند.
بارها پیش آمده ستاد بحران که اصولا وظیفه ی تصمیمات فوری و مدیریت فضاهای بحرانی را برعهده دارد خود دچار بحران در پیش بینی، مدیریت و تصمیم گیری بوده است. البته غافلگیری ستاد بحران مختص خوزستان نیست، وقتی که ستاد بحران کل کشور در حوادث مترقبه و غیر مترقبه آزمون های خوبی پس نداده است. مردم خوزستان اما آموخته اند مثل همیشه به حداقل ها قانع باشند. دیگر توقعی برای پیش بینی حوادث و برنامه ریزی برای مقابله با آنها ندارند و به یک تصمیم درست در خودِ بحران هم قانع اند. حداقلی که خیلی وقتها میسر نمیشود.
هوای اغلب شهرهای خوزستان از دیشب هم مشهود بود هم قابل پیشبینی، اما ستاد بحران که اخیرا باید به “ستاد تعطیلی مدارس” تغییر نام دهد نه تنها از چند ساعت قبل هیچ اطلاعیه یا حتی خبری اعلام نکرد که صبح امروز هم خیلی دیر و پس از کش و قوسهای فراوان رضایت به اعلام خبر و تعطیلی مدارس داد. این عروس پُر ناز و ادا بالاخره بعد از حرکت سرویسهای مدارس و بازشدن درب کلاسها، زیرلفظی ش را گرفت و رسما “بله” را به خبرگزاری ها گفت. اکنون والدین مانده بودند و سرویسهای رفته و فرهنگیان بلاتکلیف و دانش آموزانی که به اندازه ی کافی خاک به خوردشان رفت تا بفهمند سلامتیشان برای ستاد بحران خیلی مهم است و به همین دلیل بوده که مدارسشان را تعطیل کردند.
عدم تصمیم گیری درست و به موقع و ضعف سیستم اطلاع رسانی شاید کوچکترین نقدها به عملکرد ستاد بحران باشد. ستاد بحرانی که دانش آموزان را در این هوا بیرون میکشاند و بعد از طی مسیر مدرسه به خانه برمیگرداند، اصولا کدام بحران را کنترل کرده وقتی خود عامل بحران جدید ایاب و ذهاب دانش آموزان بدون هماهنگی با سرویس هایشان میشود؟
مدیریت ضعیف ستاد بحران را اگر کنار بگذاریم، والدین کجای این پاذل نه چندان پیچیده هستند؟ آیا پدر یا مادری که غلظت گردوخاک را در گلو و چشمانش حس میکند نمیتواند تشخیص دهد که این هوا مناسب خروج از منزل نیست و باید همه چیز را باید به دولت و سیستم اداری بسپارد؟ قدرت تشخیص و تصمیم گیرشان کجا رفته؟ موضوع وقتی جالبتر میشود که اعتراض و شکایت همین اولیا در فضای مجازی و دفتر مدرسه غوغا میکند. یعنی تشخیص میدهند که هوا آلوده است و مناسب کار و تدریس نیست اما جسارت تصمیم گیری درست براساس تشخیص خود را ندارند، لذا آسان ترین راه را انتخاب میکنند: همراه با سیستم اداری شده و خود را از عواقب احتمالی مصون میکنند، دانش آموز را راهی کلاس درس خاکی میکنند و در نهایت برای رهایی از عذاب وجدان و اهمیت به سلامتی فرزندشان اعتراضی بی نتیجه میکنند.
چگونه افراد جامعه ای که حتی جسارت کوچکترین ریسک درباره ی بزرگترین آیتم های زندگیشان را ندارند میتوانند با فعالیت های مدنی دست به اصلاحات و پیشرفت و تعدیل فضایشان بزنند؟ پدر و مادری که به عینه شاهد آلودگی بیش از حد هوا هستند اما بازهم چشم را بسته، درگیر بروکراسیِ اداریِ ستادِ بحران زده ی بحران شده و ریه های کودکش را میزبان ذرات شوم خاک میکنند چگونه میتواند به کودکشان جرأت و جسارت تغییر دنیای اطرافش را بدهند؟
اعتراض و نقد به عملکرد یک سیستم لزوما خشونت، جبهه گیری یا مخالفت با کل سیستم نیست. یک پیشنهاد برای تعدیل و مفیدسازی همان بخش مورد نظر است. این نقد میتواند عملی باشد. اگر ستاد بحران نمیتواند به موقع سه عامل تشخیص ، تصمیم گیری و اطلاع رسانی را مرتفع کند، وظیفه ی شهروندی حکم میکند شهروندانی که میتوانند و تشخیص میدهند، برای ارتقای این سیستم ناکارآمد یا دیر کارآمد اقدام کنند. ستاد بحران که بنظر میرسد از اصول مقابله با بحران فقط حفظ خونسردی ش را به خوبی فرا گرفته.