گزارش؛ پهلوان پوریای نوظهور!
عصر جنوب – asrejonoob.ir: نه ساله بود که پهلوانی دورهگرد در محله آن ها همه را به دور خود جمع می کند و در حین انجام حرکات حیرتآور برای مردم، با گفتن این جمله “که هیچ پهلوانی در ایران نتوانسته است این میل های سنگینی که من به همراه دارم را بچرخاند” پوریای ۹ ساله را بر آن می دارد که ناگهان از میان آن همه جمعیت فریاد بکشد: “پهلوان؛ من می توانم”. هر چند همه به او می خندند ولی پوریا مصرانه به میان جمعیت می رود و یکی از آن دو میل را بالا و پایین می برد و همین سرآغازی برای نامیدن لقب پهلوان به او می شود.
پوریا از وقتی که با نیروی خدادادی درونش آشنا شده است، کارهای خارقالعاده بسیاری از جمله کشیدن هواپیمای فوکر ۵۰ با دندان، خم کردن سکه با دندان، نگه داشتن دو میل ۵۰ کیلوگرمی به طور همزمان با دندان هایش و کشیدن سه خودرو متصل بهم با دندان هایش را انجام داده است؛ کارهایی که بیشتر افراد حتی از انجام آن با دست و تمام بدن هم ناتوانند.
اما باوجود این که پهلوان پوریا تمام این کارها را به راحتی انجام می دهد، اطرافیانش مانند همان ۹ سالگی، به حالت تمسخر به پوریای ۲۲ ساله نگاه می کنند و شاید هنوز با گذشت این همه سال و کارهای خارق العاده زیادی که او به واسطه نیروی خدادادیاش انجام می دهد، پوریا را قبول ندارند ولی از آن جا که فروتنی در رفتار پوریا کاملا مشهود است، با “گذشت” از کنار طعنه های تلخ و البته زجرآور مردم می گذرد.
در یکی از روزهای گرم اهواز و ماه مبارک رمضان، میهمان خانواده ورزشی سرلک بودیم. پوریا تک پسر خانواده سرلک است؛ پدرش یک باستانی کار، مادرش خانه دار و تنها خواهرش که در ادامه نیز بازهم از او خواهیم گفت، محصل و مانند پوریا کارته کا است و کارهای خارق العاده انجام می دهد.
پوریا که از سن شش سالگی با ورود به رشته کاراته، فعالیت خود را در عرصه ورزش آغاز کرده است، به سال های قبل می رود و از بدو ورودش به ورزش و آن پهلوان دورهگرد که به محل زندگیشان در الیگودرز آمده بود، می گوید:
“شش ساله بودم که ورزش را با رشته کاراته آغاز کردم و یادم هست وقتی تنها ۹ سال داشتم یک پهلوان به شهرمان الیگودرز آمد؛ او با خود میلهای سنگینی داشت و میگفت هیچ پهلوانی در ایران این میلها را نچرخانده است. من هم بچه بودم و وسط جمعیت رفتم و گفتم پهلوان، اجازه هست که من میل را بچرخانم؟ پهلوان هم به من گفت کوچولو برو؛ باید پدرت بیاید!”
او ادامه می دهد: “یادم هست مردمی که آن جا برای تماشای کار پهلوان جمع شده بودند به من خندیدند و مسخره ام کردند ولی من وسط رفتم و گفتم یا علی مدد و خود آن پهلوان هم شوکه شد! من با توجه به این که پدرم باستانی کار است، میل می زدم و می دانستم که نباید دستم عرق کرده باشد و به همین دلیل دستم را خاکی کردم تا عرقی به دست هایم نباشد و بعد با گفتن «یا علی»، میل ها را بلند کردم و توانستم با دست سمت راستم یک میل بزنم و بسیار مورد تشویق حاضرین قرار گرفتم و از این جا بود که متوجه شدم که چنین نیرویی در من وجود دارد.”
پهلوان پوریا که از همان کودکی کارهای خارق العاده بسیاری با دندان هایش انجام داده است، می گوید: “۹ ساله بودم که شکستن اجسام را انجام می دادم و فیلم های آن هم موجود است. بعد هم که توانستم یک خودرو پیکان و پراید را با دندان جا به جا کنم. کم کم نیز که سنم بیشتر شد، با دندانم سکه را خم کردم آن هم سکه ای که با انبردست نمی توان خم کرد! چند سال بعد هم شاگرد پهلوان «خلیل عقاب» شدم.”
از او می پرسم آقای سرلک متولد چه سالی هستید، کمی مکث می کند و با خنده می گوید: “متولد سال ۱۳۷۳ هستم ولی خیلی جاها سن واقعی ام را نمی گویم چرا که میترسم چشم بخورم!”
مادر پوریا هم حرف پسرش را تایید می کند و می گوید: “باتوجه به سنی که پوریا دارد و چنین کارهایی که انجام می دهد، سن واقعی اش را نمی گوید و من هم همیشه وقتی پوریا می خواهد از خانه بیرون برود، برای او آیهالکرسی و چهار قل می خوانم تا خود خدا محافظ پسرم باشد.”
پوریا درباره زمانی که لقب «پهلوان» به او داده شد هم می گوید: “۱۰ ساله بودم که به همراه خانواده ام به اهواز آمدیم و ورزشم را در این جا نیز دنبال کردم و در همین جا پس از مدتی کار با پهلوان خلیل، او گفت که یک پهلوان به پهلوان های ایران اضافه شد و من در سن ۱۷ سالگی لقب پهلوان گرفتم.”
او آلبوم عکسی می آورد و مقابلم قرار می دهد و شروع به برگ زدن آن می کند و کارهایی که حین انجام آن ها، عکسبرداری شده است را نشانم می دهد و توضیح می دهد: “من می توانم دو دستگاه موتورسیکلت در حال حرکت را با طناب و دندانم بگیرم، زیر پراید اسکات بزنم، دوچرخه را با دندانم روی هوا نگه دارم، همچنین می توانم سه خودرو را که به هم متصل شده اند، با دندانم بکشم، من با دندان هایم دو میل ۵۰ کیلوگرمی را که بزرگترین میل باستانی است، همزمان با هم که وزن آن ها ۱۰۰ کیلوگرم می شود، در هوا نگه می دارم، می توانم سکه را با دندانم خم کنم، یک صندلی را با یک بچه که روی آن قرار دارد، در هوا با دندان هایم نگه دارم، همچنین توانایی خم کردن یک میلگرد ۱۶ را با دندان دارم و می توانم تخت میخ را روی کمرم بگذارم و بعد تراکتور از روی سینه و پاهایم رد شود. من تمام این کارهایی که گفتم را انجام داده ام و نمایش های زیاد دیگر هم دارم.”
پهلوان پوریا در حین نشان دادن عکس های درون آلبوم، تعدادی از عکس هایی را که از کشیدن هواپیمای فوکر ۵۰، با دندان دارد روی تلویزیون به ما نشان می دهد و می گوید: “اواخر سال ۹۳ بود که یک هواپیمای فوکر ۵۰ را که عقب آن هشت هزار لیتر سوخت ریخته بودند و وزن آن در کل ۲۸ تن بود، با دندان هایم به مسافت دو متر و ۸۰ سانتی متر جابهجا کردم. این چنین رکوردی را تاکنون کسی در جهان نزده است و فکر هم نمی کنم کسی موفق به زدن این رکورد شود. فکر می کنم یک آمریکایی، هواپیما فوکر ۲۷ را که ۱۸ تن است با دست و کمر کشیده است.”
از او خواستم از چگونگی شکل گرفتن ثبت چنین رکوردی در ذهنش بگوید که او می گوید: “دوستانم گفتند که پوریا بیا و یک دیزل قطار را جابهجا کن ولی من دوست داشتم کار دیگری انجام دهم؛ یک روز دایی ام می خواست به اصفهان برود که با او به فرودگاه رفتم و در آن جا با یکی از دوستانم که در فرودگاه کار می کرد، مشغول صحبت شدم که چه مدل هواپیماهایی داریم و از همین جا بود که تصمیم گرفتم یک فوکر ۲۸ تنی را جابهجا کنم. من پیش از این نیز تا ۲۴ تن هم که یک تریلی بود را جابهجا کرده بودم.”
پهلوان پوریا ادامه می دهد: “وقتی به همه گفتم که می خواهم هواپیما را با دندان بکشم، من را مسخره کردند و گفتند شوخی می کنی؟ اما من در کارم مصمم بودم و یک سال برای انجام آن تمرین کردم و بعد هم به دنبال گرفتن مجوزهای لازم برای این کار رفتم و باز هم دوستانی بودند که در این وضعیت من را مسخره کردند و گفتند مگر می خواهی هواپیمای پلاستیکی را جابهجا کنی؟ (با خنده). آن ها به من می گفتند که این کار را نکن و نمی توانی انجام دهی و ضایع می شوی! ولی من گفتم خدا کریم است و می روم و این کار را انجام می دهم.”
وی بیشتر توضیح می دهد: “به هر حال حدود دو ماهی درگیر بودم تا مقدمات این کار انجام شد، ضمن این که استرس هم داشتم و حتی مادرم آش نذر کرد. یادم هست که یک روز به یک باره با من تماس گرفتند که بیا و این کار را اکنون انجام بده و من هم سریع به همراه پدرم رفتم و خدا را شکر هم موفق به انجام این کار شدم. البته خود مسوولان آن جا هم از این کار من فیلم گرفتند ولی هنوز فیلم را به من نداده اند و من خودم فقط عکس های کارم را دارم.”
پهلوان پوریا اضافه می کند: “از من خواسته شده است که به آمریکا بروم و این رکورد را در آن جا بزنم ولی هنوز در ایران از من خواسته نشده است که بخواهم این رکورد را به ثبت برسانم. باید بگویم من هیچ اسپانسری ندارم و تمام هزینه ها را خودم پرداخت می کنم.”
وی ادامه می دهد: “همان موقع که این کار را انجام دادم، قرار شد به صورت آزمایشی باشد و هفته بعدش، این رکورد را در حضور خبرنگاران و نماینده گینس به ثبت برسانم ولی متاسفانه به دلیل این که آسیب دیدم، نتوانستم آن را به صورت رسمی به ثبت برسانم ولی تمام عکس ها و فیلم این رکورد به صورت مستند موجود است.”
پهلوان پوریا با مرور خاطرات این رکورد، از مصدومیتی که گریبانگیر او شد نیز می گوید: “من یک ساعت و نیم برای کشیدن این هواپیما تلاش کردم و وقتی به خانه برگشتم با توجه به این که هوا گرم بود، رو به روی کولر خوابیدم و زمانی که از خواب بیدار شدم، گردنم کاملا به یک سمت، کج شده بود و خانواده ام گفتند که شاید بد خوابیده ای. به هر حال آن روز وضعیتم بهتر نشد و به بیمارستان رفتم و دکتر هم که دوستم بود، به من گفت که کار خودت را کردی و به خاطر جابهجایی آن هواپیما، این مشکل برای تو به وجود آمده است.”
وی ادامه می دهد: “در بیمارستان بستری هم شدم ولی بهتر نشدم و ۲۰ روز به همین صورت بودم و پزشکان من را جواب کردند و گفتند فکر نمی کنیم که دیگر خوب شوی. یادم هست یک شب موقع صرف شام، از خانواده ام خواستم که دو عدد سیر خام به من بدهند و بعد من این سیرها را خوردم و چیزی طول نکشید که دیدم گردنم داغ شد و بعد متوجه شدم هیچ مشکلی ندارم و گردنم خوب شد. البته پس از بهبودی می خواستم برای ثبت رکوردم اقدام کنم که پزشکان به من گفتند تا دو سال دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم، چرا که واقعا برای دفعه اول، فشار زیادی را متحمل شده بودم.”
به پهلوان پوریا که فیلم هایی از کارهایش را هم به ما نشان می دهد، می گویم گویا پیش از انجام هر کاری جمله ای را هم بر زبان می آوری که او توضیح می دهد: “بله، از حضرت علی(ع) و ائمه اطهار مدد می جویم و به واسطه همین مددجویی، اصلا اذیت نمی شوم. خیلی ها به من می گویند، این سِر و جادو است ولی خدا می داند که این حرف ها درست نیست و فقط این یک نیروی خدادادی است که در درون من وجود دارد.”
او که بی مهری و طعنه های سنگین و تلخ اطرافیانش را بسیار تحمل می کند، می گوید: “دیگر حرف های مردم برایم عادی شده است؛ آن ها حتی وقتی در حال انجام نمایش هستم هم من را مسخره می کنند. حتی در اقوام مان هم کسانی هستند که من را مسخره می کنند و هنوز هم پس از گذشت چندین سال، کارهای من هنوز برایشان جا نیفتاده است و البته حسادت هم وجود دارد ولی باید بگویم هیچ کدام از حرف های دیگران روی من تاثیری ندارد و ناراحت نمی شوم. البته کسانی هم هستند که از روی دلسوزی به من می گویند که این کارها را انجام نده و برایت خوب نیست ولی من علاقه دارم. به هر حال این یک نیروی خدادادی است که درون من وجود دارد و به هیچ عنوان به واسطه کارهای سنگینی که انجام می دهم، خسته نمی شوم.”
پوریا اضافه می کند: “تاکنون هیچ وقت حرف مردم باعث نشده است که از کارم پشیمان شوم. حتی موقع انجام نمایش می شنوم که یکی می گوید دروغ است و دیگری می گوید، سِر است. من این صداها را هم می شنوم ولی اهمیت نمی دهم، چرا که اگر قرار باشد آن لحظه این حرف ها را حس کنم و به آن ها اهمیت دهم، صد درصد در اجرای نمایش به مشکل بر می خورم و نمی توانم کاری انجام دهم.”
از او می پرسم موقع انجام این کارها شده که استرس هم داشته باشی و فکر کنید که در حضور مردم آن کارهایی که باید انجام دهی، انجام نشوند؟ می گوید: “دیگر انجام این کارها برایم عادی شده است و هیچ استرسی ندارم. آن لحظه اصلا به چنین چیزی فکر نمی کنم؛ زمانی که برای اجرای نمایش، خانه را ترک می کنم با ذکر ائمه اطهار (ع) بیرون می آیم و هیچ استرسی به خودم وارد نمی کنم و اگر قرار باشد یک درصد استرس داشته باشم، موقعی که می خواهم به طور مثال بچه ای را روی صندلی بگذارم و با دندان در هوا نگه دارم، نمی توانم این کار را انجام دهم.”
از پهلوان پوریا باز می پرسم شده روزی، روز شما نباشد و نتوانید کاری را انجام دهید؟ که او پاسخ می دهد: “بله، یک بار به این صورت شد؛ یک روز نمایش داشتم که به دلیل خستگی زیاد، هر چه تلاش کردم نتوانستم اجرا داشته باشم. آن روز بچه ای را روی صندلی گذاشتم و بلند کردم ولی زور نداشتم. برای روز دوم نمایش نیز با مسوولان مربوط تماس گرفتم و گفتم برای امروز آماده هستم که به من گفتند اگر می خواهی این کار را انجام نده، چرا که اگر این بار هم نتوانی، ضایع می شوی ولی من گفتم که این بار مشکلی ندارم و می آیم. خدا را شکر هم موفق به اجرای حرکات مورد نظر شدم.”
به مادر پوریا می گویم مادرها روی فرزندان شان و کارهایی که انجام می دهند بسیار حساس هستند، شما زمانی که پسرتان به انجام چنین کارهایی روی آورد، احساس مادرانهتان مانع ادامه کار پوریا نشد؟
او با لبخند پاسخ میدهد: “من حساس و مخالف کارهای پسرم نبودم، چرا که دوست داشتم استعدادهای او شکوفا شود. همه هم به من می گفتند که چقدر تو خونسرد هستی و من هم می گفتم، وقتی خود خدا نیرو را داده است، من چه کاره هستم؟!”
او ادامه می دهد: “از زمان کودکی پوریا باتوجه به کارهایی که انجام می داد، متوجه این نیروی خدادادی در او شده بودم. او از همان کودکی وقتی به باشگاه می رفت، با وجود سن کمی که داشت، شروع به شکستن اجسام کرد. من و پدرش اصلا مخالف کارهای او نبودیم و هیچ وقت هم مانع او نشدیم. زمانی هم که آن پهلوان در الیگودرز به شهرمان آمد و پوریا میل را بالا برد، تمام دوست هایش درب خانه ما آمدند و به من گفتند که خاله بیا پوریا میل های پهلوان را بالا برد و همه برای او دست زدند.”
مادر پهلوان پوریا اضافه می کند: “بعد از این کار، به پوریا گفتم پسرم چرا این کار را انجام دادی و این میل ها سنگین نبودند؟ که او گفت، من دوست داشتم آن ها را بلند کنم و توانستم این کار را انجام دهم. به هر حال من از همان موقع متوجه شدم که چنین قدرتی در بدن پوریا وجود دارد و همین شد که من و پدرش حامی او شدیم و با توکل بر خدا، از او حمایت کردیم. همیشه برای او آیهالکرسی می خوانم تا خداوند محافظش باشد.”
از مادر پوریا که علاوه بر پوریا صاحب یک فرزند دیگر نیز است، می پرسم دخترتان هم فعالیت ورزشی دارد؟ که او می گوید: “دخترم فائره هم ۱۲، ۱۳ ساله بود که با دندان هایش یک پژو ۴۰۵ را جابهجا کرد. او اکنون ۱۶ ساله و محصل است و تاکنون هم یکی دو بار این کار را انجام داده است. فائزه اکنون مانند پوریا در سبک کیوکوشین کاراته مشغول به فعالیت است.”
و من با خنده می گویم: “الان خانواده شما کمی ترسناک به نظر می آید! “مادر پوریا لبخند می زند و می گوید: “درخت که پربار شود، سنگین تر می شود و با قدرتی که خدا به انسان می دهد، نباید مردم را آزار داد. زمانی که فرزندم سن کمی داشت به او میگفتم حق این که بخواهی همسن و سال های خودت را اذیت کنی، نداری. بسیار از او مراقبت می کردم که باعث آزار و اذیت کسی نشود و دوست نداشتم چون زور بسیاری دارد، کسی را ناراحت و اذیت کند.”
بازهم به گفتوگو با پوریا می پردازم و از او می خواهم برایم از فعالیت در رشته کاراته بیشتر بگوید، می گوید: “کاراته را همچنان در سبک کیوکوشین ادامه می دهم و دارای عناوین مختلف کشوری و به عنوان مربی نیز در این رشته مشغول به آموزش هستم. البته من علاوه بر رشته کاراته، در رشته های جودو و کیکبوکسینگ هم کار کرده ام ولی رشته تخصصی ام، کاراته است.”
پهلوان پوریا برای این که در حضور ما اجرای زنده هم داشته باشد از فردین، شاگرد خردسالش دعوت کرده بود که زمان مصاحبه ما، آن جا باشد تا حرکت بالا بردن بچه با دندانهایش را برای ما اجرا کند.
او پیش از اجرای حرکاتش، اشعاری را می خواند: “ای بشر گر جهان گردی، شوی بهرام گور، عاقبت گور می گیرد تو را وانگه غبارت می کند، هر چند باشی شیردل، دوران به مرور شکارت می کند، ای بشر ز کبر دوری کن، که تو را خارت می کند.”
پهلوان پوریا سپس با مدد جستن از “حضرت علی(ع)” و گفتن “بسم الله الرحمن الرحیم” سکه ای را به دندان می گیرد و پس از چند ثانیه، سکهی خم شده را از دهان خود بیرون می آورد.
او بعد از این کار، صندلی ای می آورد و فردین را روی آن قرار می دهد و پس از بالا بردن، صندلی را با دندانش در هوا نگه می دارد.
پهلوان پوریا همچنین بعد از این کار، میل باستانی را که ۵۰ کیلوگرم است بالای سر می برد و با دندانش در هوا نگه می دارد.
در همین جا علی رغم این که استرس زیاد به من اجازه نمی دهد که به راحتی این حرکات را ببینم، خانواده پوریا که دیدن این تصاویر برای شان کاملا عادی شده است، به راحتی نظاره گر حرکات خارق العاده او هستند.
پدر پوریا که در مدت زمان حضور ما بسیار کم، لب به سخن گشوده است، به یک باره می گوید: “چقدر خوب می شد که برنامه ماه عسل از پوریا دعوت می کرد تا او در این برنامه حاضر شود و این حرکات را هم در آن جا انجام دهد تا همه با نیروی خدادادی او آشنا شوند.”
به پوریا که فروتنی در رفتارش کاملا مشخص است، میگویم پهلوان بودن سخت است، نه؟ و او می گوید: “بله، پهلوانی به زور، قدرت، بازو و ثروت نیست، پهلوانی به منش و جوانمردی است و این که بتوانی دست یک افتاده را بگیری مردی. من هم تا آن جا که در توانم است، هر وقت کسی کاری خواسته برایش انجام داده ام. به هر حال پهلوان شدن خیلی آسان است ولی نگه داشتن آن، بسیار سخت است.”
به پهلوان پوریا رو می کنم و میپرسم چرا در تصاویری که از شما دیدم، روی پیراهن تان تصویر رهبر نقش بسته شده است؟ و او پاسخ می دهد: “تصویر ایشان و حتی وقتی اسم شان می آید، به من آرامش می دهد. ایشان را خیلی دوست دارم و یکی از آرزوهایم این است که یکی از کارهایم را در حضور ایشان اجرا کنم و سربلند شوم. من هر جا که می روم برای سلامتی ایشان صلوات می فرستم.”
او در پایان درباره تشابه اسمیاش با پوریای ولی، پهلوان نامی ایران، می گوید: “پوریای ولی یک پهلوان شناخته شده و الگوی من است. در این جا نیز باتوجه به منش و جوانمردی که پوریای ولی داشت، من را هم به همین اسم می شناسند.”
به درستی که لقب پهلوان شایسته پوریا سرلک است. نیروی خدادادی و منش و رفتار این جوان ۲۲ ساله، شاید پوریای ولی دیگری را در ذهن تداعی کند.
گزارش: پریسا زنگنهمنش