ما ایرانیها واقعا نژادپرست هستیم؟
عصر جنوب/ asrejonoob.ir: امیر ابتهاج (روزنامهنگار و فعال مدنی)
در فضای احساسی معمولا زود به قضاوت میرویم بی آنکه مطلع باشیم و به جای پرهیز از حب و بغض معمولا با اکثریت همراه میشویم و شروع به عقده گشایی میکنیم. در واقع آنچه که بر ما غلبه میکند نه منطق و استدلال و پرهیز از رفتارهای نابهنجار که فضای احساس گونهای است که در ما غلیان میکند و بر داوری و نقد ما تاثیر بسزایی میگذارد.
در این ماجرا ما با دو گزاره روبرو هستیم ؛ یکی خود آن واقعه که به دلیل عدم اطلاع دقیق نگارنده از آنچه رخ داده از آن میگذریم و دیگری رفتاری است که از مردم خودمان مشاهده کردیم در واکنش به گزاره اول. بعد از رخ دادن ماجرای فرودگاه جده، طبق معمول، مردم ما دو دسته شدند : گروهی معتقد بودند “اعراب هر چه که باشند دشمن ما هستند”، “مورد تحقیر یک مشت سوسمار خور قرار گرفته ایم”، “سرمان را بریدند پس باید سرشان را ببریم” و از این قبیل اظهار نظرها. در واقع حس عرب ستیزی که در اکثریت مردم ما وجود دارد پس از اتفاق افتادن آن حادثه به شدت غلیان کرد.
گروهی دیگر که اکثریت آنها متشکل از روشنفکران، نخبگان و تحصیل کردگان بودند به نقد گروه اول پرداختند و ضمن محکومیت واقعه مورد بحث، رفتار به گفته آنها ” نژاد پرستانه ” آن دسته دیگر را مورد نقد قرار دادند. اما آن چیزی که میخواهیم به آن بپردازیم نه خود واقعه ست، نه نقد رفتار گروه اول. در این نوشتار توضیح میدهیم که رفتار گروه اول هر اندازه که بد باشد و مذموم، نامش ” نژاد پرستی ” نیست.
مدتهاست که اصطلاح “نژادپرستی” در بحثهای روشنفکران جا افتاده است. این اصطلاح هم معمولا در روابط و نسبت بین “ما” و “دیگران” به کار میرود. مهم هم نیست این نسبتها و روابط چه باشد: خود برتر بینی ایرانیان (هنر نزد ایرانیان است و بس) بیگانه هراسی وآزار دیگران (مهاجران افغانستانی)، تحقیر و توهین دیگر قومیتها.
مهم این است که تا با این رفتارها روبرو میشویم سریعا از جیب مان واژه “نژاد پرستی” را در میآوریم و روی میز میگذاریم! مسلم است که این رفتارها و پندارها (خودبرتربینی، بیگانه هراسی و تحقیر و توهین دیگران) همه خطرناکند و با هیچ معیار اخلاقی و انسانی هم توجیه پذیر نیستند اما نژادپرست خواندشان هم صحیح نیست.
نژادپرستی، هم تعریف مشخصی دارد و هم تاریخ مشخصی. فرض اساس نژادپرستی، نا برابری نوع بشر است و برای این نابرابری توضیح “زیست شناسانه” دارد. معتقد است که پیشرفت یا عقب ماندگی قومیتها و مردم آنها به خاطر شرایط محیط شان و یا به خاطر استفاده از فرصتهای موجود و ظرفیت آنها نیست، بلکه ناشی از “ژن” هاست. ذاتی است و تغییر نمیکند و نخواهد هم کرد.
ابدی است و ازلی. در طول دو سه سده انبوهی از مقالات در اثبات برتری نژاد سفید پوستها یافته و نگاشته شده اما امروز دیگر بسیاری از تحقیقات زیستشناسی و جامعه شناسی مقالات پیشین را رد میکند و حتی کار به جایی رسیده است که بعضی از همین رسالهها اثبات میکنند اصلا چیزی به نام نژاد دیگر وجود ندارد!
شاید برایتان جالب باشد که این توهم را اولین بار خود اروپاییها به ما ایرانیان آموختند. یکی شان ارنست رنان بود که نژاد سامی (عرب و یهود) را ذاتا پست میخواند و نژاد آریایی (که سفیدپوست بودند) را سرور و برتر. و جالب تر آنکه سید جمال الدین اسد آبادی / افغانی از جمله کسانی بود که در این باره به رنان پاسخ داد و در دو شماره از یک نشریه فرانسوی نظریاتش را نقد کرد و با پاسخ رنان مواجه شد که به او گفت: “تو خودت چون عرب نیستی، بلکه افغان هستی و روح آریایی در تو دمیده شده میتوانی به این خوبی مناظره و استدلال کنی!” با این تفاسیر این فکری که در ذهن مردم ما به وجود آمد سوغات اروپاییان و روشفکرانشان بود و نه یک چیزذاتی و ازلی که در ژن ایرانیان وجود داشته باشد.
نژادپرستی مطابق تعریف مشخص اش، هیچ وقت به گفتمانی غالب در ایران و در بین ایرانیان تبدیل نشد. جسته و گریخته از آن برای ساختن ایدئولوژی مدرن ملی گرایی و شوونیسم تاریخی استفاده شده اما هیچ وقت به مستمسکی برای ظلم به دیگری به بهانه اینکه ذات و طبیعت اش خوار و پست است تبدیل نشده است.
پس اطلاق نام “نژادپرست” به آن دسته از افرادی که اعراب را در این واقعه مورد هجمه قرار داده اند درست نیست اما سوال اینجاست که چه نامی میشود روی این رفتار بد ایرانیها گذاشت؟ “اتنو سنتریزم” اصطلاح مقبول و جا افتاده تری است برای صحبت درباره این رفتارهای نابهنجار. ترجمه اش هم میشود: “قوم مداری” یا به عبارت صحیح تر به معنای “عرق و تعصب قومی” است.
اینکه فرهنگ یک قوم یا دسته برتر از دیگری است و دیگر فرهنگها با مترو معیار ما ارزیابی میشود. سوسمار در فرهنگ ما خزندهای زشت و کریه و ترسناک است ولی ما برای تحقیر اعراب میپنداریم که اعراب آن را میخورد (که البته نمیخورند) و ما حتی به آن نگاهی هم نمیاندازیم، ما تمدن ۲۵۰۰ ساله (به روایت دیگر ۷۰۰۰ ساله) داریم و آنها ندارند. آنها اهل تسنن هستند و ما اهل تشیع. اینها همه تعصبها و کلیشههای قوم مدارانه جهانی است و همه از آنها بهرهای دارند.
چنین نیست که فقط خاص ایرانیان باشد (اینکه همه دارند مسلما توجیه خوب بودنش نمیشود). تحقیقاتی که نگارنده در این زمینه کرده، موید این نکته است که تایلندیها و برمهایها بواسطه سالها کینه و دشمنی علیه هم، چینی و ژاپنیها به دلیل خصومت حاصل از جنگهای جهانی علیه هم، فرانسوی و انگلیسی ها علیه هم، برزیلیها و آرژانتینیها علیه هم، الجزایریها و لیبیاییها علیه هم و…حتی در خود مرزهای ملی هم این کلیشههای نابهنجار وجود دارد: ایتالیاییها علیه سیسیلی ها، فرانسویها علیه برتون ها، اسپانیاییها علیه کاتالانها و… بسیاری از این کلیشهها در کشاکش جنگهای خونین و مبارزات تاریخی ساخته و پرداخته شده و ریشه دوانده.
اما با این رفتار چه باید کرد؟ فقط ملامت؟ خیر! قرار نیست اتنوسنتریزم وطنی را تطهیر کنیم. میخواهیم آن را به همان صورتی که هست بخوانیم. مبارزه با نژادپرستی راه خودش را دارد و مبارزه با اتنوسنتریزم چاره خودش را. اگر هم قرار است به دنبال مصادیق نژادپرستی بگردیم باید آن را در آن سوی مرزها و در اروپا (علیه اعراب و یهودیها) و آمریکا (واقعه اخیر فرگوسن و نگاه تبعیض آمیز سفیدها به غیر سفیدها در این کشور) جستجو کنیم نه در کشور خودمان. باید حواس مان باشد که سهل انگارانه و بی دقت از یک چارچوب مفهومی که در بافت تاریخی غرب معنا دارد، برای تحلیل اجتماعی در جغرافیای دیگر استفاده نکنیم.